در سالهای تازه، تحت تاثییر نابرابریهای اجتماعی و بافت خاصی که جمعیت سینماروهای ایرانی را راه اندازی دادهاست نوع به خصوصی از فیلمها را به وجود آورده که حاصل پیوند ژانر کمدی و فیلمهای اجتماعی است. اگر بخواهیم فیلمساز شاخصی برای این سبک نام ببریم بدون شک باید به سعید سهیلی اشاره کنیم. این چنین باید او را مبدع زیرژانر فیلمهای رابینهودی دانست؛ ماجرای فقرایی که با انگیزههایی شرافتمندانه دست به دزدی از ثروتمندانی دیوصفت میبرند. در چند سال قبل، او گفت و گو داغ مفاسد اقتصادی خوراک این دسته آثار را تامین کردهاست. ریشهیابی علت شکلگیری این نوع فیلمها گرچه به نظر دلنشین است اما در این مقال نمیگنجد.
هر هرت به کارگردانی کریم امینی که فیلم پرفروش فسیل را هم در کارنامه دارد و تهیهکنندگی حسین فرحقسمت یکی از همین نوع فیلمها است. قصه خواهر و برادری به نام های پرستو و پرویز با بازی شبنم مقدمی و پژمان جمشیدی که به علت گرفتاری خاصی به جستوجو تلکه کردن ثروتمندان می باشند. فیلم به شدت تحت تاثییر آثار سهیلی است. صحنه رقص با پولها را قیاس کنید با صحنه شبیهی سپس از دزدی در فیلم کلاشینکف. اما علت این شباهت آن است که مهدی محمدنژادیان، فیلمنامهنویس شهر هرت در پارهای از کارهای سعید سهیلی از جمله کلاشینکف با او همکار بودهاست.
با این حال فیلمنامه که پتانسیل بالایی برای گرهافکنی و گرهگشایی دارد به قدر کافی خوب درنیامده. داستانی با مضمون دزدی که بستر مناسبی برای تعلیق و شوک دادن پیاپی به مخاطب است، به آسانترین شکل ممکن پیش میرود. بعد از یک مقدمه نسبتا طویل از روتین زندگی نه چندان شرافتمندانه پرستو و پرویز داخل ماجرای مهم میشویم. آدمهایی مدام به داستان اضافه خواهد شد و در پیشبرد کار به قهرمانها پشتیبانی میکنند که آب توی دلشان تکان نخورد و به سوی هدفشان قدم بردارند. نه آنقدر وخامت اوضاعشان را میفهمیم نه دلواپس برد و باختشان هستیم؛ چرا که بیشتر از هر چیز سرخوش و خوششانس به نظر میرسند. هم رنج و هم نشاط انسانهای مهم فیلم آنقدر سطحی گفتن میبشود که اصلا درگیرمان نمیکند.
بیعدالتی و ظلم در جاهایی از فیلم کاملا به حاشیه میرود و به نظر میرسد که فقرا و اختلاسگران با هم از یک کاسه تلیت میخورند. انگار نه انگار که دست آن اختلاسگر در جیب همین فقراست! این اتفاقی است که در فیلمهای سهیلی هیچ زمان نمیافتد. در آثار سهیلی دیواری نامرئی به ارتفاع آسمان بین طبقه فرادست و فرودست وجود دارد. به طور کلی خط داستانی ساده است. برای پوشاندن این نقطه ضعف، جای پستی و بلندیهای داستانی را شوخی و موسیقی و شلختگی میگیرد. تصاویر بیربط، موسیقیهای بیربط و دعواهای بیربط که فقط در جهانی بی در و پیکر و مشابه با نام فیلم معنی مییابند!

و اما ایده رفتن به جشن هالووین؟ شوخی میکنید؟ کم کم داریم به این نتیجه میرسیم که فیلمسازها و نویسندههای ما هیچگونه رسالت فرهنگی برای خود قائل نیستند. آخر هالووین کجای فرهنگ ماست؟ تا این حد در حال سرمشق برداشتن از سینمای جهانیم که نمیتوانیم حتا برای خلاهای داستانیمان چارههای وطنی بجوییم؟
شوخیهای جنسیتزده و جنسی، منفعت گیری از تکهپارههای اینستاگرامی و منفعت گیری زیاد از موسیقی لسآنجلسی و… که به نوعی بازی لبه خط قرمز است هم که پای ثابت کمدیهای این روزهای ماست. عباس قادری هم در صحنهای از فیلم وجود اشکار میکند که در نوع خودش دلنشین دقت است.
شخصیت پرویز آنقدر از لودگی اشباع است که بعضی اوقات به نظر میرسد حتا در برابر خواهرش هم هیچ شرمی ندارد. مسئله دیگر آن که در این فیلم با هر نوشته دردناکی شوخی میکنند. هر چیزی بدون آن که راجع به رنجآور بودنش برای عدهای اندیشیده بشود. این هم برمیگردد به همان مسئلهای که در باب رسالت هنرمند گفتیم. درمورد خنداندن تماشاچی به هر قیمتی آنقدر حرف هایاند که مثنوی هفتاد من کاغذ است؛ بعد بیشتر از این ذکر مصیبت نمیکنم.

بازیها در همان حدی است که از این چنین کمدیای انتظار میرود. گرچه سه بازیگر مهم فیلم با هم تفاوتهای بسیاری دارند اما این هنر کریم امینی است که آنها را در سطح مورد انتظارش نگه داشته و با هم هماهنگ کردهاست. برای نمونه بابک کریمی دلیلی نمیبیند از توان سرشارش در بازیگری مایه بگذارد.
پژمان جمشیدی سوپراستار امروز سینمای ماست. فردی که یک تنه میتواند علتکشاندن تماشاچیها به سالن بشود. میدانیم که پژمان جمشیدی بازیگر با استعدادی است اما در هر فیلمی بازی میکند و به نظر هم نمیرسد تصمیم داشتهباشد به بازیگریاش عمق بیشتری بدهد. از طرف دیگر کارگردانها و تهیهکنندهها هم به این نتیجه رسیدهاند که تنها با گذاشتن پژمان جمشیدی جلوی دوربین و کاشتن یک شخصیت ناموافق روبروی او برای او گفت و گو و دعوا میتوانند فیلمشان را کمدی جا بزنند و فروش خوبی هم داشتهباشند. تا اکنون هم که این روش مثمر ثمر بوده!

و اما شبنم مقدمی! مقدمی بازیگر زیاد توانمندی است. او میتواند صحنههای تراژیک را ده برابر تراژیکتر کند اما متاسفانه دلقک خوبی نیست. نه فیزیکش را دارد و نه نمکش را. بازیگری کمدی با آنکه زیاد سخت است اما دنیایی کاملا متفاوت با درام دارد. شبنم مقدمی با آن که مشخصا برای نقش پرستو زحمت بسیاری میکشد اما انتخاب خوبی برای بازی این رل نیست.
از نکات مثبت شهر هرت که برآمده از نیازسنجی مخاطب امروز است، سورپرایزهای زیاد فیلم است که علتافزایش جذابیت آن میبشود. این سورپرایزها در نیمه دوم فیلم زیاد تر هم خواهد شد تا دقایق پایانی را برای مخاطب دلچسبتر کنند. هرچند این شکل از گول زدن هم علتنمیبشود آخربندی قابل انتظار نباشد.

کریم امینی کارگردان جوانی است که تلاش میکند در ژانر کمدی برای خودش اعتباری دست و پا کند؛ با این حال این ره که با شهر هرت برگزیده، به ترکستان است. برخلاف این فیلم، فسیل، فیلم قبلی او، به مراتب اخلاقیتر، خانوادگیتر و قابل دفاعتر است. شهر هرت تا حد بسیاری فاقد قیمت هنری است و ما را به یاد فیلمفارسیها میاندازد.
فیلمهای کمدی امروز تیزرهای خوش آب و رنگ و ستارههای فوق الاده دارند اما به محض این که پا به سینما میگذاریم، فهمید میشویم نه محتوایی در بساط است و نه حتا کمدی. تنها همان تیزر است که نود دقیقه کش دادهشده. شهر هرت هم احتمالا برای دقایقی شاد بودن، به هیچ چیزی فکر نکردن و خندیدن مناسب باشد اما چیزی به تماشاچیاش اضافه نمیکند.
منبع