به گزارش آفتاب شرق
سالمندی، اگر جامعه ماموریتاش را بشناسد، میتواند فصل آسودگی باشد؛ نه آخر خاموشِ یک عمر تحمل و نمادی از تنهاییِ رسمی.
احتمالا شنیدن این خبر شگفت باشد اما تازه ترین آمارها، از افزایش طلاق در بین سالمندان خبر خواهند داد. اتفاقای که برخی آن را نشانه جسارت و آگاهی میدانند، اما در واقع بیشتر از هر چیز، بازتابی است از سالها غفلت، خاموشی عاطفی، و خلأ سیاستهای حمایتی برای یکی از صدمهپذیرترین گروههای اجتماعی یعنی سالمندان.
زندگی نمیکردیم
روزی که مهین، ۷۱ ساله، خانهاش را ترک کرد، نه دعوایی در کار می بود، نه فریادی. او فقط او گفت: «می بود و نبودش فرقی نداشت. هیچکدام زندگی نمیکردیم.» این جدایی، نه ناگهانی می بود و نه استثنا. به حرف های جواد حسینی، رئیس سازمان بهزیستی، نرخ طلاق در بین سالمندان رو به افزایش است و نسبت قابلتوجهی از زنان سالمند تنها زندگی میکنند.
بیشتر از نیمی از سالمندان، به حرف هایی همین مقام رسمی، از حس غفلت، بیتوجهی و انزوا رنج میبرند. با وجود این هشدارها اما جامعه تا این مدت با نگاهی سطحی و سادهانگار به اتفاق طلاق در سالمندی مینگرد؛ بعضی اوقات با شگفتی، بعضی اوقات با تمسخر، و بعضی اوقات با تحسین بیجا.
جدایی در پیری؛ انتخاب یا اجبار خاموش؟
دادههای مرکز آمار ایران مشخص می کند که طلاق در رده سنی بالای ۶۰ سال در حال افزایش است. در استانهایی همانند تهران، این نرخ در دهه تازه دو برابر شده. اما برخلاف برداشتهای عامیانه، زیاد تر این طلاقها نه از سر شجاعت یا حقطلبی، که حاصل خستگی روانی، بیپناهی، و سالها تحمل فرساینده رابطههای بدون معنی می باشند.
دکتر نیره توکلی، جامعهشناس خانواده، میگوید: «ما از زنان سالمند مطلقه بهگفتن نشانه رهایی سخن میزنیم، اما آنها زیاد تر هیچ منبع درآمد، شبکه حمایتی یا اندوخته اجتماعی ندارند. رهایی بدون پشتیبانی، فقط شکل تازهای از بیپناهی است.»
طلاق، اگر در جوانی میتواند فرصتی برای بازسازی باشد، در سالمندی زیاد تر به افزایش انزوا، تنهایی و صدمه روانی منتهی میشود.
طلاقِ آرام، بحرانِ عمیق
ما در فرهنگی زندگی میکنیم که تا این مدت سالمندی را فقطً یک دوره زیستی میبیند، نه اجتماعی. سالمند باید ساکت باشد، وابسته باشد، سپاسگزار باشد اما حق انتخاب، اعتراض یا جدایی ندارد. همین الگو علتشده سالمندان در سالهای آخر عمر، در سکوتی طاقتفرسا زندگی کنند؛ تا جایی که تنها راه رهایی را، آخر رسمی رابطه ببینند.
دکتر حمیدرضا شاهمحمدی، رواندرمانگر حوزه سالمندی، میگوید: «ما با نسلی از سالمندان مواجهیم که تواناییهای عاطفی نیاموختهاند، و اکنون در سالخوردگی، بدون هیچ حمایتاجتماعی، باید با پیامدهای طلاق، تنهایی و طرد دستوپنجه نرم کنند.»
در غیاب مشاورههای مناسب، او گفتوگوهای خانوادگی و سیاستهای رفاهی، تعداد بسیاری از این جداییها تبدیل به تنهاییهای عمیق و مخرب خواهد شد.
نه یک حق، که یک هشدار
طلاق در سالمندی را نباید فقطً از دریچه حق فردی دید. درست است که هر فرد حق دارد تصمیم بگیرد، اما هنگامی طلاق، نتیجه سالها انباشت بیتوجهی، فقدان حمایتو نبوده است او مباحثه است، دیگر انتخاب نیست؛ بلکه تبدیل به هشدار میشود.
هشداری درمورد جامعهای که برای سالمندانش برنامه ندارد. نه برای او گفتوگوی بیننسلی، نه برای رابطههای فرسوده، نه برای زندگی جدا گانه زنان سالمند، نه حتی برای مراقبت روانی سپس از طلاق.
سالمندی باید زمان اسایش باشد، نه برگشت به صفر
اگر جامعه میخواهد با نسلی از سالمندان تنها، افسرده و مطلقه روبه رو نشود، باید امروز کاری کند. از تحول نگاه فرهنگی نسبت به سالمندان، تا تدوین سیاستهای حمایتی برای نگه داری کیفیت روابط زناشویی، از آموزش تواناییهای عاطفی در نسلهای جوانتر، تا فراهم کردن زیست جدا گانه و امن برای سالمندان تنها.
سالمندی نباید برگشت به نقطه صفر باشد. نباید فصلی از سرگردانی، ترک، و طلاق باشد. سالمندی، اگر جامعه ماموریتاش را بشناسد، میتواند فصل آسودگی باشد؛ نه آخر خاموشِ یک عمر تحمل و نمادی از تنهاییِ رسمی.
دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی 

 
			 
		 
		 
		