به گزارش آفتاب شرق
این عکس العمل جمعی، فقط یک ترجیح فردی نیست؛ بلکه بازتابی است از ناامنی ساختاری در جامعه، ناکارآمدی امید اجتماعی، و سردرگمی نسلی که بیشتر از آنکه رؤیا داشته باشد، دغدغه بقا دارد.
از منظر روانشناسی اجتماعی، مهاجرت تنها بهمعنی عبور فیزیکی از مرز نیست؛ بلکه واکنشی روانی به «فقدان حس آینده» است. فرد وقتی به رفتن فکر میکند که حس کند آنچه در اختیار دارد، از آنچه میتواند بهدست آورد، فاصلهای غیرقابلپیمایش دارد.چه در آموزش، چه در آزادی، چه در کرامت فردی.
هنگامی رتبههای برتر، یعنی اندوختههای انسانی سرزمین، اینگونه صریح و بیتردید از مهاجرت سخن میگویند، آنچه باید دلواپسمان کند فقط خروج آنان نیست، بلکه این حقیقت است که حتی امید به ماندن، دیگر نیاز به علت ندارد.
در این چنین وضعیتی، مهاجرت نه «فرار از سرزمین»، که «نجات روانی» از فضای نامطمئن اقتصادی–اجتماعی است. نوجوانی که باید مشغول ساختن باشد، دچار فرسودگی زودرس شده؛ و آنچه میخواهد، فقطً این است: جایی برای تنفس، برای معنی، برای امید.
سوال مهم ما نباید این باشد که چرا میروال؛ بلکه باید این باشد که چرا نمیخواهند بمانند.
تا هنگامی سیاستگذاریهای آموزشی، اقتصادی و اجتماعی نتواند «حس امنیت روانی و امید به آینده» را به نسل جوان بازگرداند، نخبگان نهفقط با پای خود، بلکه بعضی اوقات حتی با قلب و ذهنشان، سرزمین را ترک میکنند.
دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی 

 
			 
		 
		 
		