به گزارش آفتاب شرق
متن او گفت و گو با مصطفی معین را می خوانید:
* در زمان دعوا اسراییل به ایران ناظر این بودیم که این حملات توسط اقشار گوناگون جامعه خصوصا جوانان ونخبگان محکوم شد. آیا عکس العمل افکار عمومی، بهاختصاصی نسل جوان در خصوص دعوا اسراییل به ایران، نشانهای از برگشت روحیه ملی، شراکت عمومی و حس تعلق به سرنوشت سرزمین می بود؟
عکس العمل افکار عمومی به تجاوز و جنگ تحمیل شده به ایران خود را در ایستادگی و متانت مردم در عین نگه داری اسایش و امنیت سرزمین نشان داد. این کنش افتخارآمیز، چیزی نبوده است که یا اتفاقی و دفعتی بوده و یا ظرف همین چند دههی تازه شکل گرفته باشد! وطنپرستی و دفاع ملّی در برابر دشمنان این آب و خاک، حاصلِ هزاران سال فرهنگ و تمدن پویا و انباشت تجارب تاریخی، اسطورهها و سرودههای حماسی فردوسی، و شعر و ادب و عرفان سعدی و حافظ و مولوی است.
با اهمیت ترین عکس العمل جامعهی جوان ایرانی یا نسل z (متولدین دهههای ۷۰ و ۸۰) که از دوران کودکی و نوجوانی با اینترنت و شبکههای اجتماعی مانوس بودهاند، و “بومی یا شهروند دیجیتال” شدهاند، در فضای مجازی بازتاب جدّی یافت. این نسل، با خبررسانی، روایت سازی و موضعگیری در فضای مجازی، نقش مهمّی در شکلدهی به افکار عمومی، داشتند. آنها تماشاچی و منفعل نبودند و مسئولیتپذیری خود را در روبه رو سرنوشت ملّی نشان دادند. بلوغ سیاسی جوانان در این برههی بحرانی، در اختلاف بین “میهن” و “نظام” می بود که نقطهی عطفی است از نظر نقش آفرینی آنها در تعیین سرنوشت آینده ایران. جوانان هم بر تمامیت ارضی سرزمین اصرار نمودند، و هم با شعارهایی برای «زندگی» و «نه به جنگ»، «نه به افترا»، و «آزادی برای همهی مردم منطقه» نوعی دیپلماسی مردمی را اراعه دادند.
از جمله مانع ها و چالشهائی که در این فرآیند وجود دارد، یکی، بیاعتمادی عمیق به ساختار رسمیِ سیاست به علت اسبق بازداشت و سرکوب جنبشهای اعتراضی قبل است. فرد دیگر، فقدان ساختار برای نهادمند سازی و تداوم شراکت اجتماعی جوانان، همانند احزاب و نهادهای مدنی و رسانههای جدا گانه و فضای گفتگوی آزاد، و دوگانگی سختی امنیتی و اشتیاق به تحول که هزینههای سنگینی را به همراه داشته است. آنها سرزمین را متعلق به خود میدانند، هوشیارند و چندبعدی فکر میکنند، و اگر فضا برایشان باز شود آمادهی ایفای نقش می باشند.
* در شرایط جاری و آخر یافتن جنگ، نگرانی مهم چگونگی نگه داری این انسجام است. چطور میتوان این روحیه را نگه داری و نهادینه کرد؟ و بهاختصاصی، نخبگان و دانشگاهیان را بهصورت ساختاری داخل فرآیندهای تصمیمسازی راهبردی نمود؟
نهادینهسازی یعنی تبدیل کنشگریهای لحظهای، اضطراب و واکنشی به فرآیندی پایدار، ساختارمند و تاثیرگذار که در آن جوانان و نخبگان دیده شوند، صدایشان شنیده شود، و امکان ایفای نقش موثر در سیاست و آینده سرزمین را داشته باشند. برای رسیدن به این مقصد، هم حاکمیت و هم جامعه مدنی و هم خود جوانان و جامعه علمی باید تلاش و همکاری کنند.
۱- مسئولیتهای حاکمیت در این عرصه، پیگیری سیاستها و برنامههایی است که در ادامه به آن اشاره میکنم:
– پرهیز از انحصار و تشکیل و تحکیم نهادهای جوانمحور جدا گانه و نه فرمایشی همانند شوراهای جوانان محلی و ملّی با اختیارات واقعی و نه نمایشی، شراکت دادن آنها در تدوین برنامههای گسترش و بودجهریزی محلی، و نیز تحکیم و گسترش انجمنهای علمی و تخصصی
– این چنین، تسهیل راه اندازی احزاب و رسانههای جدا گانه بدون مزاحمت و سختی و فیلترینگ که نهتنها امنیتزا، بلکه انگیزهقسمت خواهد می بود.
– اصلاح نظام انتخابات از جمله نظارت استصوابی تا جوانان و نخبگان بتوانند در فرایندهای انتخاباتی وجود یابند و شراکت سیاسی واقعی داشته باشند.
۲- در سطح جامعه مدنی و فضای غیررسمی، اقداماتی زیر باید انجام شود:
– حمایتاز NGOها، انجمنهای دانشجویی، صنفی و فرهنگی، بمنظور او گفت و گو و گفتگو و شراکت در تصمیمسازیهای سیاسی و اجتماعی،
– آموزش تفکر انتقادی و تواناییهای مدنی، ارتقاء سواد سیاسی، دیالوگ، مسئولیتپذیری، مناظره منصفانه، و حقوق شهروندی که از دبیرستان و دانشگاه در فضائی باز و همراه گفتگو تمرین کنند و نسلی پرورش شود که خرد، تخصص و مسئولیتپذیری را با هم دارد.
– تحکیم رسانههای دیجیتال جدا گانه و شبکههای اجتماعی بدون تشکیل محدودیت و سختی سیاسی و امنیتی،
۳- در سطح فردی و بیننسلی، برنامهریزی برای:
– ساختن هویت سیاسی خارج از دوقطبیها و افراطیگریها، بگونهای که یک جوان یا یک نخبه بتوانند هم وفادار به هویت و منافع ملّی و هم منتقد قانونی کارکرد حکومت باشند. این مقصد میتواند با گسترش گفتمان میانهروی، پایبندی به منافع ملّی، و شراکتمحوری تحقق اشکار کند.
– ترمیم شکاف بین نسل جوان و نسلهای قبلی، با روایت صادقانه و انتقال بدون تحمیل تواناییی نسلهای قبل (انقلاب، جنگ، اصلاحات، برنامههای گسترش) به نسل تازه
– مهاجرت کمتر و ماندگاری زیاد تر جوانان و نخبگان، با تشکیل فضای امن اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، ترقی جایگاه و استقلال دانشگاهها، احترامگذاری و تحکیم امید به تحول و آینده سرزمین.
* آیا دعوا تازه میتواند به فرصتی برای تحول در روشهای حکمرانی داخلی ایران تبدیل شود؟
تجاوز و دعوا نظامی تازه را میتوان به یک زمان بزرگ و نقطه عطف تاریخی تبدیل کرد و آن از راه مدیریت درست این بحران با انجام یک تحول ساختاری عمیق، بازسازی مطمعن و اندوخته اجتماعی سرزمین در جهت برگشت مردم و نخبگان علمی به متن اداره سرزمین است.
چنانچه مردم، نخبگان علمی و سیاسی و بخشی از حاکمیت به این فهمیدن برسند که ادامه رویکرد جاری حاکمیت در اداره امور داخلی و سیاستهای منطقهای و جهانی سرزمین پایدار نیست، آنگاه تهدیدات جاری میتواند فرصتی برای بازاندیشی و انجام تغییرات ساختاری باشد. مطالبه «برگشت دولت به مردم» باید تحکیم شود و نهادهای حاکمیتی به سمت شفافسازی زیاد تر، افزایش پاسخگویی، و شراکت واقعیتر مردم در ادارهی جامعه حرکت کنند. مطمعن عمومی عنصر حیاتی امنیت ملّی است و بدون حمایتمردم، حتی نیرومندترین ارتش یا فناوری دفاعی کافی نیست.
در جنگ تازه، تعداد بسیاری از جوانان و نخبگان دانشگاهی، و حتی منتقدان حکومت، در دفاع از ایران داخل صحنه شده و موضعگیریِ صریح کردند. اگر این وجود به رسمیت شناخته شود، میتواند به گفتن فرصتی برای ورود فرهیختگان جامعه به صحنهی تصمیمسازی، افزایش مطالبهگری عمومی، و شکلگیری جناحی خردگرا، تحولخواه، و پایبند به منافع و امنیت ملّی برداشت شود. بالعکس اگر راهبرد افزایش انسداد، بسیج ایدئولوژیک، یا سرکوب زیاد تر صداهای جدا گانه انتخاب گردد، این زمان به تهدید دائمی تبدیل خواهد گردید. در آن حالت، با سرخوردگی و نارضایتی زیاد تر جامعه، ناظر مهاجرت شتابان نخبگان علمی و جوانان، عدم امکان اصلاح مسالمتآمیز بحران، تهدید زیاد تر آمریکا و رژیم صهیونیستی و خدشه به آرمانهای مهم استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران خواهیم می بود.
جنگ تازه نشان داد که هزینه مداخلههای فرامرزی بالا رفته و درگیریهای منطقهای دیگر در مرزها نمیماند. اصل قرار دادن منافع و امنیت ملّی با نگه داری و تحکیم اتحاد ملّی با حاکم شدن ملّت بر سرنوشت خود و گفتگو و از بین بردن تنش با همسایگان میتواند در بازاندیشی سیاست خارجی مورد نظر واقع شود.
* برتریهای مهم سرزمین برای بازسازی ملی ـ چه در حوزه زیرساختی و چه نهادی ـ کداماند؟
جنگ تحمیل شده به ایران توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی به نیابت از غرب، برخی از ضعفهای زیرساختی و نهادی سرزمین را در عرصههای دفاعی، اطلاعاتی و امنیتی ظاهر نمود، فرسایش اقتصادی-اجتماعی و سوءمدیریت مزمن هم خود را در چهره فقر و نابرابری و صدمههای اجتماعی مشخص می کند، که همه انها نیازمند نوسازی و بازسازی است. نوسازی بهمفهوم بازآفرینی ظرفیتهای یک ملّت برای ادارهی پایدار، عادلانه و موثر سرزمین.
برتریهای نوسازی ایران را میتوانیم در سه قسمت مهمِ نهادی، زیرساختی، و فرهنگی مورد او گفت و گو قرار دهیم:
الف- نوسازی نهادی، با اهمیت ترین و سریعترین امر است، چون بدون نهادهای کارآمد، هیچ برنامهای پایدار نمیماند.
۱. نوسازی نهاد حکمرانی و تصمیمگیری، با بازسازی رابطه حاکمیت و مردم، از راه شفافسازی فرآیند تصمیمگیری و پاسخگویی، افت تصدیگری دولت و شراکت دادن مردم در تصمیمسازیها
۲. اصلاح و بازتعریف نظام قضایی و حقوقی، بر پایه استقلال قضات، عدل کیفری، مبارزه با فساد سیستمی، و دسترسی آزاد و برابر مردم به عدل
۳. توانمندسازی نظام اداری و دیوانسالاری، با کوچکسازی دولت بی فایده، دیجیتالیسازی خدمات عمومی، حذف ساختارهای موازی و رانتزا
۴. بازسازی سازوکارهای انتخابات و شراکت سیاسی، با بازنگری در نظارت استصوابی، تسهیل فعالیت احزاب، رسانهها و نهادهای مدنی
ب- نوسازی زیرساختها، بر پایهی نگه داری امنیت ملی و آیندهنگری با برتریبندی:
۱. زیرساختهای انرژی و پدافند غیرعامل، ازجمله مقاومسازی تأسیسات حیاتی در برابر تهدیدات نظامی، سایبری و اقلیمی، اصلاح سیاست یارانهها و مصرف انرژی، و گسترش انرژیهای تجدیدپذیر
۲. نوسازی زیرساختهای آب، خاک، محیط زیست، با مدیریت بحران آب و مقابله با بیابانزایی، بازنگری در سدسازی، کشاورزی پرمصرف آب، تخریب منبع های طبیعی، و بهبود سیاستهای گسترشی پایدار شهری
۳. تحکیم زیرساختهای دیجیتال و دادهمحور، با حکمرانی داده، اینترنت امن و آزاد، گسترش اقتصاد دیجیتال و دولت الکترونیک، و تحکیم زیرساختهای علمی، دانشگاهی و نوآوری
ج- نوسازی فرهنگی و نرمافزاری، که شرط پایداری همهی نوسازیها است با برتریهای زیر:
۱. بازآفرینی رابطه دولت–ملت
از رابطه عمودی، پدرسالارانه و اقتدارگرا به رابطه افقی، مشارکتی و ملّیگرا، و تحکیم حس تعلق نسل جوان به سرزمین
۲. آموزش عمومیِ تفکر نقاد، شراکتپذیر، و قانونمدار، با اصلاح نظام آموزش و پرورش برپایه حقوق و وظائف شهروندی و نه فقط حافظه محوری، آزادسازی فضا برای گفتگو، مناظره، و دیالوگ مدنی
۳. تحکیم اندوخته اجتماعی و مطمعن عمومی، با بازسازی مطمعن به نهادهای عمومی، مبارزه با افتراگوییِ نهادی، فساد اطلاعاتی و بیعدالتی ساختاری.
توانایی جهانی نشان داده که نگه داری نهادهای فاسد یا بی فایده، حتی با داشتن ثروت بالا یا ارتش قوی، جهت به بنبست رسیدن گسترش کشورها شده است.
* نقش قسمت خصوصی و دانشگاه ها در تشکیل تغیرات می تواند منشاء تعداد بسیاری از تغیرات باشد. به نظر شما نقش قسمت خصوصی، دانشگاهها و نهادهای علمی در این مرحله را چطور میتوان تحکیم کرد؟
چنانچه نهاد دولت تنها بازیگر نوسازی باشد، تحول پایدار نخواهد ماند، قسمت خصوصی، جامعه مدنی و دانشگاهها به موازات دولت منشاء تحول می باشند. به این علت نقش قسمت خصوصی میتواند در اندوختهگذاری در نوآوری، انرژی، و تشکیل اشتغال پایدار، و شراکت در حکمرانی محلی از قبیل شهرداریها، شوراها، و گسترش منطقهای باشد.
تحکیم نقشآفرینی قسمت خصوصی نیز با اصلاح محیط کسبوکار و حذف بوروکراسی و رانتهای انحصاری و فساد اداری، تصویب قوانین ضدانحصار و حمایتاز رقابت آزاد، و شفافسازی نظام مالیاتی و قراردادهای دولتی امکانپذیر است.
نقش دانشگاهها نیز در پرورش شهروندان و نیروی انسانی خلاق و نقاد و توانمند، تشکیل دانش بومی و اراعه راهکارهای علمی برای حلّ مسائل ملّی، حمایتپژوهشی برای نهادهای حکمرانی و جامعه مدنی، و گسترش نوآوری و اکوسیستم فناوری از دل استارتاپها، شتابدهندهها، و پارکهای علم و فناوری، زیاد تعیین کننده است.
تحکیم نقشآفرینی دانشگاهها الزام به رسمیت شناختن استقلال آنها، تامین فضای آزاد و سالم و امن علمی، عدم تحمیل سیاست و ایدئولوژی و آخر دادن به دخالتهای غیراکادمیک در مدیریتها و انتصابها و فعالیت های صنفی است. این چنین پیوند دادن دانشگاه با مسائل جامعه، با خواست پروژههای قضیهمحور برای حل چالش های واقعی سرزمین همانند آب، مهاجرت، عدل آموزشی، و تجاریسازی دانش با حمایتقانونی و مالی از ثبت اختراعات، صادرات فناوری، تأسیس شرکتهای دانشگاه بنیان، و افزایش ربط دانشگاهها با بازار کار و قسمت صنعت، راهگشا خواهد می بود.
* در مسیر آینده، چطور میتوان دیانت و ملیت را در سطوح سیاست داخلی، فرهنگ عمومی و دیپلماسی فرهنگی بهصورت متوازن و همافزا پیش برد؟
ایران، هم در دوران باستان و هم در دوران اسلامی از فرهنگ و تمدنی درخشان و پویا برخوردار بوده است. وطندوستی، همیشه بار هویتی و سیاسی داشته و ایرانیان در برابر تجاوز بیگانگان متحد بودهاند. دینداری چه در سطح توده مردم و چه نخبگان نیز بخشی از هویت فرهنگی مردم ایران بوده و حذف یا تحقیر هرکدام از ملّت یا دیانت، به مشکلاتهای هویتی، بیثباتی و تشدید شکافهای اجتماعی و سیاسی منجر شده است.
به این علت برای تشکیل موازنه و همافزائی بین دیانت و ملیت، دین باید بهجای ابزار قوت و دولتی شدن، به نیروی اخلاق و معنی و معنویت تبدیل گردد، از حالت ایدئولوژی سیاسی خشک خارج شود و در خدمت تحکیم آزادی و آزادگی، عدل و برابری، صداقت و صمیمیت، شفافیت، نگه داری کرامت انسانی، و الزام اخلاقی به جوابگوئیِ حاکمیت به وظائف خود قرار گیرد.
ملیّت هم بهجای ابزار انزواطلبی و جدائی یا حالت شوونیستی، بستری برای تحکیم همبستگی و تعلق خاطر مشترک به وطن واقع شود. اینگونه “ایران دوستی مدنی”، نه به نفی دین منجر میشود، نه به طرد اقوام و مذاهب و یا مهاجران. این رویکرد دوگانه باید در سطوح قانونگذاری و سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی بر پایه عقلانیت، تجارب بشری، تکثر و تنوع، و آموزههای دینیِ همگرا خود را نشان دهد.
بازسازی هویت ایرانی–اسلامی بهگفتن یک اندوخته فرهنگی، نه دو قطب رو در رو میتواند با روایتسازی مشترک از تاریخ و معارفه چهرههایی که هم دینمدار و هم وطندوست بودهاند همانند ابنسینا و خواجهنصیر، و در دوره معاصر همانند علامهی طباطبایی، دکتر شریعتی، آقای طالقانی، و مهندس بازرگان انجام شود.
در نظام آموزشی نیز با تحکیم تفکر انتقادی، اخلاق مدنی، و نه فقطً آموزش آیینی یا تاریخی خشک و منفعت گیری از ادبیات، هنر و فلسفه ایرانی–اسلامی، پرورش شهروندانی متدین و عاشق ایران را میتوان در آینده انتظار داشت. در فرهنگ عمومی هم با منفعت گیری از رسانه، موسیقی، سینما، و شبکههای اجتماعی، گفتمان دین و میهن با زبان نسل تازه میتواند ترویج گردد.
ایران بهگفتن تمدنِ اخلاق، عقل و معنویت، ظرفیت انجام تاثیرگذارترین دیپلماسی فرهنگی را با منفعت گیری از ادبیات و شعر حافظ و سعدی، عرفان مولوی و عطّار، هنر و معماری، او گفتوگوی فرهنگها، فلسفه اسلامی، و فاصله گرفتن از ایدئولوژی سیاسی و دینی خشن و تعامل با نخبگان علمی و فرهنگی دیگر کشورها را خواهد داشت.
* اگر بخواهید یک پیشنهاد کلان به سیاستگذاران سرزمین در این مقطع حساس اراعه دهید، آن پیشنهاد چیست؟
اگر بخواهم فقط یک پیشنهاد کلان، بنیادین و راهبردی به سیاستگذاران ایران در این مقطع حساس بعد از دعوا نظامی، مشکلاتهای انباشته داخلی، و تغیرات ژئوپلیتیکیارائه دهم، آن پیشنهاد این است که اندوخته اجتماعی را بازسازی کنید؛ چون آینده را با سلاح، سرکوب یا ایدئولوژی نمیتوان مدیریت کرد، بلکه فقط با مطمعن عمومی، وجود و شراکت مردم و اتحاد ملّی! بازسازی اندوخته اجتماعی با شعار و تبلیغ و سخنرانی، آن هم توسط صدا و سیما یا نظرسنجی های فرمایشی ممکن نیست، فقط با باز کردن فضای نقد، اعتراض قانونی، رسانههای جدا گانه، وجود جامعه مدنی، و شنیدن صدای واقعی مردم مقدور است. به دوگانهسازی مردم/دشمن باید آخر داد، انتقاد را پذیرفت، اشتباهات را صادقانه قبول و جبران کرد، و با حلّ مسائل جوانان و تامین مادّی و منزلت نخبگان علمی، امید و امکان خدمتگزاری را به آنها بازگرداند. باید دانست که:
-امنیت پایدار از مردم میآید، نه فقط از قوت نظامی!
-اقتدار ملی از مطمعن عمومی زاده میشود، نه از انحصار قوت سیاسی!
– گسترش فقط در سرزمینی امکان پذیر که مردم آن حس کرامت، آزادی و امید به آینده داشته باشند!
اگر سیاستگذاران فقط یک مقصد را در چشمانداز ۵ سال آینده جدی بگیرند، باید این باشد: “ایران را به کشوری تبدیل کنیم که مردمش بخواهند در آن بمانند، بسازند و با آن ببالند!”
دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی
