شاهکارهای سینمایی با روایت‌های واقعی و تکان دهنده_آفتاب شرق

مریم یزدانی
19 Min Read


به گزارش آفتاب شرق

زیاد تر فیلم‌ها برای فرار از حقیقت ساخته خواهد شد و تماشاگر را به مکان‌ها و روایت‌هایی می‌برند که تنها می‌توانند در خواب و رویا ببینند. با این حال، سینما قرار نیست فقط مخاطب را سرگرم کند. برخی فیلم‌ها کاری فراتر از این انجام خواهند داد. برخی فیلم‌ها شما را از زندگی واقعی جدا نمی‌کنند و روایت‌هایی واقع‌گرایانه از زندگی خلق می‌کنند که الهام‌قسمت می باشند. در ادامه این نوشته شما را با ۱۰ شاهکار سینمایی آشنا می‌کنیم که در به عکس کشیدن زندگی انسان‌ها زیاد واقع‌گرایانه عمل می‌کنند.

شاهکارهای سینمایی که روایت‌های واقع‌گرایانه‌ای دارند

۱۰. Sophie’s Choice (1982)
۹. The Florida Project (2017)
۸. Manchester by the Sea (2016)
۷. Blue Valentine (2010)
۶. Martha Marcy May Marlene (2011)
۵. Schindler’s List (1993)
۴. Man Bites Dog (1992)
۳. Pieces of a Woman (2020)
۲. Zodiac (2007)
۱. Wendy and Lucy (2008)

۱۰. Sophie’s Choice (۱۹۸۲)

فیلم Sophie’s Choice اثری است که زمان‌ها سپس از بالا رفتن تیتراژ پایانی هم چنان در ذهن شما باقی می‌ماند. داستان این فیلم درمورد استینگو (پیتر مک‌نیکول)، نویسنده‌ای جوان و جویای نامی است که با سوفی (مریل استریپ)، مهاجری لهستانی، و معشوقش ناتان (کوین کلاین) که اختلال دوقطبی دارد، دوست می‌شود. اما نقطه مهم روایت وقتی اغاز می‌شود که سوفی او را داخل خاطرات هولناک خود به‌گفتن یک بازمانده هولوکاست می‌کند.

فیلم نه‌تنها زندگی سخت سوفی را در سال‌های سیاه زندانی بودن در آشویتس بازتاب می‌دهد، بلکه حس گناه سنگینی را که او سال‌ها بر دوش می‌کشد، به نمایش می‌گذارد. یکی از تلخ‌ترین لحظات فیلم وقتی است که سوفی به یاد می‌آورد چطور ناچار شد در آشویتس تصمیم بگیرد کدام یک از فرزندانش زنده بماند و کدام بمیرد.

قساوت و ظلم غیرقابل‌تصوری که او توانایی کرده است، را هر فردی نمی‌تواند تنها با تماشای این فیلم فهمیدن کند اما حقیقتی است که تعداد بسیاری از بازماندگان هولوکاست با آن زیسته‌اند. بازی درخشان استریپ بار فیلم را به دوش می‌کشد و تماشاگر به‌خوبی رنج درونی او را حس می‌کند. روایت فیلم مدام بین زمان حال در بروکلین و قبل دردناک سوفی در لهستانِ تحت اشغال نازی در رفت‌وآمد است. این تضاد آگاهانه علتمی‌شود مخاطب سنگینی و تداوم رنج سوفی را لمس کند. در کل، انتخاب سوفی تصویری عمیق از تروما، بیماری روانی و پیچیدگی روابط در سایه اندوه‌های عمیق اراعه می‌دهد. تماشای این فیلم سخت است، اما ارزشش را دارد.

پروژه فلوریدا ۲۰۱۷

۹. The Florida Project (۲۰۱۷)

The Florida Project ساخته شان بیکر، بازنمایی زیاد واقع‌گرایانه‌ای از زندگی افرادی است که در سایه دیزنی‌ورلد، «شادترین مکان روی زمین»، زندگی می‌کنند. داستان در کیسیمیِ فلوریدا روایت می‌شود و بر مشکلات روزمره هالی (بریا وینایت)، مادری مجرد، و دختر شش‌ساله‌اش مونی (بروکلین کیمبرلی پرینس) که در یک مهمانپذیر ارزان‌قیمت نزدیک شهربازی زندگی می‌کنند، تمرکز دارد.

فیلم تصویری تلخ از فقر اراعه می‌دهد؛ جایی که روزهای بی‌خیال مونی در کنار تقلاهای بی‌آخر مادرش برای گذران زندگی قرار می‌گیرد و قلب هر تماشاگر‌ای را به درد می‌آورد. بدنبال از دست دادن شغلش، هالی به کلاهبرداری روی می‌آورد تا بتواند نیازهای اولیه دخترش را فراهم کند.

سریعترین موتور جستجوگر خبر پارسی – اخبار لحظه به لحظه از معتبرترین خبرگزاری های پارسی زبان در آفتاب شرق

مسئله برجسته فیلم پروژه فلوریدا این است که هیچ‌کدام از این سختی‌ها را قشنگ یا دراماتیک نمود نمی‌دهد. این چنین روایت این فیلم، تصوری را که تعداد بسیاری از اورلاندو به گفتن شهری قشنگ و رویایی دارند به چالش می‌کشد. در عوض، فیلم به لایه تاریک شهر می‌پردازد؛ جایی که بی‌خانمان‌ها در مهمانخانه‌های فرسوده به‌سختی اتاق اجاره می‌کنند. بازی‌ها آن‌قدر طبیعی و واقعی است که بعضی اوقات فیلم زیاد تر همانند مستند به‌نظر می‌رسد. این فیلم اصلاً آخر خوشی ندارد، اما همین بی‌رحمی واقع‌گرایانه است که آن را اثرگذار و ماندگار می‌کند.

منچستر کنار دریا ۲۰۱۶

۸. Manchester by the Sea (2016)

Manchester by the Sea یکی از تکان‌دهنده‌ترین و تلخ‌ترین فیلم‌های معاصر از نظر احساسات خام است. این شاهکار سینمایی به نویسندگی و کارگردانی کنت لونرگان، داستان لی چندلر (کیسی افلک)، سرایداری را روایت می‌کند که بعد از مرگ تراژیک برادرش، زندگی‌اش فرو می‌پاشد. فیلم اندوه را از دریچه نگاه مردی با قبل‌ای تلخ بازدید می‌کند و بازی افلک کاملاً حق نوشته را برای فیلمنامه درخشان لونرگان ادا می‌کند. شخصیت او هیچ زمان اغراق‌آمیز یا ملودراماتیک به نظر نمی‌رسد، چرا که افلک همه ظرافت‌های احساسی که لی با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کند را بی‌نقص به نمایش می‌گذارد.

ریتم فیلم کند و حساب‌شده است و به شکلی سنگین بر لحظات روزمره و عادی زندگی تمرکز دارد، چراکه دقیقاً این همان چیزی است که روبه رو با فقدان عزیزان خواهد می بود. روایت به‌مرور زمان لایه‌های زندگی لی را کنار می‌زند و وقتی که راز بزرگ قبل او برملا می‌شود، همانند یک ضربه مشت سخت به شکم حس می‌شود. این همان لحظه‌ای است که تماشاگر اغاز می‌کند لی را فراتر از یک آدم سرد و بی‌حس ببیند و فهمیدن کند چطور یک تراژدی می‌تواند برای همیشه زندگی فرد را تحول دهد. منچستر از کنار دریا زیاد تر همانند یک مطالعه شخصیتی است تا یک روایت دراماتیک، و با ترسیم جانکاه فراموش کردن قبل و ادامه دادن به زندگی، تأثیر خود را می‌گذارد. تحول مداوم بین قبل و حال و نبوده است هرگونه احساسات اغراق‌آمیز، همان چیزی است که فیلم را مؤثر می‌کند. این فیلم درمورد لحظات بزرگ رستگاری نیست، بلکه تأملی صادقانه است بر این که برخی زخم‌ها هیچ زمان به‌طور کامل التیام نمی‌یابند.

فیلم ولنتاین غمگین ۲۰۱۰

۷. Blue Valentine (2010)

Blue Valentine انتخابی عالی برای هر فردی است که می‌خواهد تصویری واقعی و بی‌پرده از عشق ببیند. این فیلم داستان زندگی دین (رایان گاسلینگ) و سیندی (میشل ویلیامز)، زوجی متأهل را جستوجو می‌کند که رابطه‌شان به‌مرور زمان در حال فروپاشی است. فیلم بین روزهای ابتدایی رابطه‌شان، مملو از امید و وعده، و حالت جاری ازدواجشان که در حسرت و پشیمانی غرق شده است، در رفت‌وآمد است. ولنتاین غمگین هیچ زمان از نمایش حقیقت تلخ دوست داشتن فردی ابایی نداشته و مشخص می کند که چطور آن احساسات می‌توانند به‌آرامی رنگ ببازند و مشکلات دیگر جای آن‌ها را بگیرند.

گاسلینگ و ویلیامز بازی‌های قوی و چندلایه‌ای در نقش‌های خود اراعه خواهند داد و تماشاگر به‌راحتی می‌تواند خفقان حاکم بر ازدواجشان را حس کند. با این حال، عمقی در شخصیت‌های دین و سیندی وجود دارد که آن‌ها را همچون آدم‌های واقعی به عکس می‌کشد؛ با دلایل و انتخاب‌های شخصی که آن‌ها را به این نقطه رسانده است. هیچ‌کدام از شخصیت‌ها در این داستان عاشقانه نقش «شرور» را ندارند، چرا که آشکار است هر دو به‌شدت می‌خواهند ته‌مانده عشق خود را نگه داری کنند. آخر فیلم، هرچند کاملاً دلخراش است، اما از صادقانه‌ترین و تأثیرگذارترین قسمت‌های تاثییر محسوب می‌شود.

مارتا مارسی می مارلین ۲۰۱۱

۶. Martha Marcy May Marlene (2011)

Martha Marcy May Marlene یک تریلر روانشناختی دلهره‌آور است که حقیقت وجود در یک فرقه مذهبی و پیامدهای فرار از آن را به عکس می‌کشد. در اینجا، الیزابت اولسن نقش مارتا را بازی می‌کند، زنی که بعد از فرار از یک فرقه خشن و آکنده از سوءاستفاده جنسی تلاش می‌کند زندگی عادی خود را بازیابد، اما قبل‌اش به شکلی رنج‌آور او را رها نمی‌کند. روایت فیلم مدام بین زندگی مارتا در دوران وجود در آن فرقه و اکنونِ او در کنار خواهرش لوسی (سارا پاولسون) جابه‌جا می‌شود؛ رویکردی که برای تماشاگر زیاد گیج‌کننده است اما به‌خوبی بازتابی از حالت روانی شخصیت مهم خواهد می بود. فیلم مارتا مارسی می مارلین با بازدید مضامینی چون تروما و تقلا برای داشتن هویت، تماشاگر را ناگزیر به عکس العمل احساسی می‌کند.

ابهام حاضر در روایت، به‌خوبی ماندگاری اثرات شست‌وشوی مغزی و دستکاری روانی توسط فرقه‌ها را مشخص می کند؛ همان ترفندهایی که برای جلوگیری از خروج اعضا به‌کار می‌گیرند. جان هاکس به‌خاطر بازی در نقش پاتریک، رهبر کنترل‌گر این فرقه، با لیاقت تحسین است؛ کاریزمای وهم‌انگیز و حرکات حساب‌شده‌اش مو بر تن تماشاگر سیخ می‌کند. لحظات آرام فیلم بخشی جدایی‌ناپذیر از روایت می باشند تا برداشت تکه‌تکه و شکننده مارتا از حقیقت را برجسته کنند؛ جایی که او دیگر نمی‌داند چه چیزی واقعی است و چه چیزی نه. آخر نامطمئن Martha Marcy May Marlene راهی عالی برای بستن این داستان به نظر می‌رسد؛ برخی امکان پذیر اوج فیلم را تاریک بخوانند، اما این روایت هیچ زمان قرار نبوده است پایانی امیدبخش داشته باشد.

فهرست شیندلر ۱۹۹۳

۵. Schindler’s List (1993)

فهرست شیندلر ساخته استیون اسپیلبرگ، بی‌تردید یکی از تأثیرگذارترین آثار اوست و دلیلش هم روشن به نظر می‌رسد. داستان بر پایه زندگی واقعی اسکار شیندلر، تاجر آلمانی است که با استخدام بیشتر از هزار پناهنده یهودی لهستانی در کارخانه‌اش طی جنگ جهانی دوم، جان آن‌ها را نجات داد. لیام نیسون نقش شیندلر را بازی می‌کند و تماشاگر ناظر دگرگونی او از یک کارآفرین سودجو به مردی است که حاضر است برای محافظت از کارگرانش جان خود را به خطر بیندازد. تصمیم اسپیلبرگ برای فیلمبرداری سیاه‌وسفید، همه عوامل حواس‌پرتی را حذف می‌کند و دقت را بر چیزی که واقعاً اهمیت دارد متمرکز می‌سازد: داستان.

شاهکار اسپیلبرگ بی‌پروا همه خشونت‌ها و جنایاتی را که یهودیان در طی جنگ جهانی دوم در ماجرای هولوکاست توانایی کردند، از اعدام‌های دسته‌جمعی تا متلاشی شدن خانواده‌ها به دست نازی‌ها، مشخص می کند. شیندلر قهرمان مهم فیلم است، اما حتی او هم نمی‌تواند ناجی همه باشد، چراکه این چنین چیزی به تاریخ جفا می‌کرد. با این حال، Schindler’s List مشخص می کند که حتی کوچک‌ترین نمود‌های مهربانی و انسانیت هم می‌توانند در برابر بعد‌عرصه‌ای از ظلم و بربریتی که مدام بدتر می‌شود، معنی و قیمت اشکار کنند. این شاهکار سینمایی بدون تاریخ مصرف، اثری نیست که چندین دفعه و چندین دفعه بتوان آن را دید، اما دلیلش فقطً قوت تکان‌دهنده و بی‌پرده بودن روایت است.

انسان سگ را گاز می گیرد ۱۹۹۲

۴. Man Bites Dog (1992)

Man Bites Dog یک شبه‌مستند هجوآمیز جنایی است که با ترکیب کمدی سیاه و طنز تلخ، رسانه‌زدگی و بزرگنمایی رسانه‌ها را نقد می‌کند؛ روایتی هم خنده‌دار و هم تکان‌دهنده و واقع‌گرایانه. فیلم به کارگردانی بنوا پولوورد، رمی بلوو و آندره بونزل، داستان بن (پولوورد)، یک قاتل زنجیره‌ای کاریزماتیک و درعین‌حال بی‌رحم را جستوجو می‌کند که تیمی فیلمبرداری او را در میانه ارتکاب جنایاتش همراهی می‌کنند. ایده همراه شدن با یک قاتل و ورود به ذهن او هم چنان ایده‌ای نبوغ‌آمیز باقی مانده است، چون به‌مرور زمان انتخاب‌های اخلاقی تماشاگر را زیر سوال می‌برد.

در ابتدا گروه فیلمبرداری تنها از فاصله‌ای امن ناظر و ثبت‌کننده جنایات بن می باشند، اما کم‌کم خود دچار ماجرا خواهد شد: قربانیان را برایش نگه می‌دارند یا در نهان‌کردن اجساد به بن پشتیبانی می‌کنند. به همان مقدار که گروه در جنایات بن شریک خواهد شد، تماشاگر هم شریک می‌شود. این که خود را در حال خندیدن به شوخی‌های او یا همدلی با رفتارش بیابید، نقد شدت است به مقدار تأثیر رسانه بر بی‌حس کردن انسان نسبت به خشونت. انسان سگ را گاز می‌گیرد روایتی خودآگاهانه و هوشمندانه است؛ و ترکیب استادانه طنز و خشونت، حس ناراحتی مداومی را تشکیل می‌کند که حتی سپس از آخر فیلم با شما خواهد ماند.

تکه هایی از یک زن ۲۰۲۰

۳. Pieces of a Woman (2020)

Pieces of a Woman بعضی اوقات آن‌قدر واقعی به نظر می‌رسد که تماشایش سخت می‌شود، و دقیقاً همین است که آن را خاص می‌کند. داستان درمورد مارتا (ونسا کیربی) است که نوزادش را زمان زایمان در خانه از دست می‌دهد. فیلم با یک صحنه ۲۴ دقیقه‌ای اغاز می‌شود که همه مرحله های زایمان مارتا را با همه آشفتگی و درد و رنج جسمی و روحی‌اش به عکس می‌کشد. احتمالا برخی‌ها آن را بیشتر از حد طویل بدانند، اما ضمانت کورنل موندروژکو به نشان‌دادن این فرایند و فقدانی که بلافاصله سپس از آن بر سر مارتا فرود می‌آید، تحسین‌برانگیز است. بازی کیربی قلب تپنده فیلم است، اما شایا لباف نیز برای نقش‌آفرینی‌اش در قالب شان، همسر مارتا که با غم خودش دست‌وپنجه نرم می‌کند، با لیاقت تقدیر است.

رابطه مارتا و شان سپس از مرگ نوزادشان به‌مرور زمان فرو می‌پاشد و این بازتابی است از این که بعضی اوقات عشق به‌تنهایی کافی نیست تا انسان از بعد این چنین فقدان عمیقی برآید. تکه‌هایی از یک زن شخصیت‌ها (و در نهایت تماشاگر) را ناچار می‌کند با این احساسات ناخوشایند مواجه شوند، به‌جای این که آن‌ها را ساده‌سازی یا نادیده بگیرند. بازی الن برستین در نقش مادر مارتا، لایه‌ای دیگر به روایت می‌افزاید؛ او فردی است که مارتا را به نبرد حقوقی علیه قابله سوق می‌دهد. حس درماندگی مارتا وقتی به اوج می‌رسد که می‌بینیم قادر به ربط‌گیری با هیچ‌کس نیست و ناچار است همه این تروما را به تنهایی تحمل کند. با وجود بازی کم‌دیالوگ و ظریف کیربی در نشان‌دادن این حجم از احساسات پیچیده، Pieces of a Woman تا آخرین صحنه‌ این شاهکار سینمایی هم چنان از نظر عاطفی ویرانگر باقی می‌ماند.

زودیاک ۲۰۰۷

۲. Zodiac (2007)

Zodiac بی‌تردید یکی از ناامیدکننده‌ترین فیلم‌های با تم قاتل سریالی در تاریخ سینماست، اما دلیلش این است که پرونده واقعی‌ای که فیلم بر پایه آن ساخته شده، چیزی جز بن‌بست‌ها و سرنخ‌های بی‌ثمر نبوده است. در این شرایط می‌توان او گفت امتناع دیوید فینچر از اراعه یک آخر قطعی و مرتب، فقطً وفاداری او به حقیقت است. فیلم درمورد رابرت گری‌اسمیت (جیک جیلنهال)، کاریکاتوریست سیاسی است که به‌شدت دچار یافتن هویت قاتل بدنام زودیاک می‌شود. هرچه گری‌اسمیت زیاد تر در پرونده فرو می‌رود، زیاد تر دچار خشم و ناامیدی ناشی از بی‌سرانجامی تحقیقات می‌شود.

آنچه رویکرد فینچر را در این شاهکار سینمایی دلنشین می‌کند این است که هویت قاتل در طول داستان یک راز باقی می‌ماند. زودیاک قرار نیست یک تریلر معمولی با تم «قاتل کیست» باشد، بلکه زیاد تر به تأثیرات روانی این چنین جنایاتی بر جامعه می‌پردازد. بازی مارک رافلو در نقش بازرس دیو توسکی، نظر دیگر ماجرا را مشخص می کند و سختی طاقت‌فرسای گیر افتادن در تحقیقی را که پایانی ندارد، به عکس می کشد، درحالی‌که آدم‌ها یکی بعد از فرد دیگر کشته خواهد شد. این که هویت قاتل زودیاکی تا این مدت هم ناشناخته مانده، فیلم را پرقدرت می‌کند و تماشاگر را ناچار می‌سازد با این حقیقت تلخ کنار بیاید که بعضی اوقات اوقات «آدم بدها» برنده خواهد شد.

وندی و لوسی ۲۰۰۸

۱. Wendy and Lucy (2008)

Wendy and Lucy داستانی ساده درمورد مقاومت و انعطافپذیری یک زن جوان است و هر ثانیه‌اش خیره‌کننده. به کارگردانی کلی ریچارت، این فیلم زندگی وندی (میشل ویلیامز) را جستوجو می‌کند که همه عمر با فقر دست‌وپنجه نرم کرده و اکنون در اغاز بی‌خانمان شدن قرار دارد. قلب داستان رابطه وندی با سگش، لوسی، است؛ تنها همراهی که در همه سختی‌ها کنارش بوده. در مسیر رفتن به آلاسکا (جایی که امیدوار است کاری اشکار کند) ماشینش خراب می‌شود و از آن بعد فیلم روایتگر کوششهای هر روزه او برای بقاست؛ کوششهایی که به‌مرور زمان عمق ناامیدی‌اش را آشکار می‌کنند. ریچارت هیچ زمان به سراغ ملودرام یا درگیری‌های اغراق‌آمیز نمی‌رود، و همین علتمی‌شود تماشاگر به‌خوبی وزن واقعی مشکلات وندی را حس کند.

ویلیامز بازی قدرتمندی در این شاهکار سینمایی احساسی اراعه می‌دهد و سرسختی وندی را بدون اغراق و بدون رمانتیزه کردن مانع ها پیش روی او، به عکس می‌کشد. با این حال، لحظات احساسی و خوشایند بین او و لوسی به فیلم حس عشق، امید و معنی می‌بخشند. مسئله برجسته فیلم وندی و لوسی این است که لوسی فقطً به‌گفتن یک عنصر فرعی در داستان وندی دیده نمی‌شود، بلکه به‌گفتن کاراکتری جدا گانه به رسمیت شناخته می‌شود. همین امر علتمی‌شود تماشاگر به‌طور واقعی در پیوند بین آن دو اندوخته‌گذاری عاطفی کند و داستان شخصی‌تر و تأثیرگذارتر به نظر برسد.

دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی

اخبار اجتماعی

اخبار ورزشی

فرهنگ وهنر

اخبار تکنولوژی

کسب وکار

Share This Article