به گزارش آفتاب شرق
با این حال، از دهه ۱۹۹۰ به سپس، این رویه در سرزمینهای گسترشیافته عضو OECD تحول یافت و رابطه نرخ باروری با نرخ شراکت زنان مثبت شد. بازدیدها مشخص می کند تحول کیفیت وجود زنان در بازار کار علت این چرخش است. بر این مبنا، وجود بازار کار منعطف و وفور موقعیتهای شغلی پارهزمان علتمیشود تا زنان بهصورت همزمان با پیشبرد موقعیتهای شغلی و اقتصادی، برنامههای خانوادگی خود را پیش ببرند.
از طرفی با دقت به بازاری شدن قسمت بسیاری از مقوله مراقبت از کودکان، یک بازار کار منعطف علاوه بر افزایش شراکت زنان، با فراهم آوردن درآمد زیاد تر برای زنان، تقاضای آنها را برای فرزندآوری افزایش میدهد؛ به این علت در جایی که سیاستها، هنجارهایاجتماعی یا شرایط اقتصادی داشتن همزمان شغل و خانواده را تسهیل میکند، فرزندآوری و شراکت اقتصادی زنان بهطور توامان افزایش مییابد.
کم شدن نرخ باروری یکی از دغدغههای مشترک بین سرزمینهای گسترشیافته و حتی در حال گسترش است. این در حالی است که تا کمتر از ۵۰ سال قبل، با اهمیت ترین دغدغه سیاستگذاران چگونگی کنترل رشد جمعیت و فراهم آوردن امکانات رفاهی کافی برای جمعیت جوان می بود. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
طی دو دهه جمعیت ایران ۲ برابر شد و در عین حال بعد از آن، یکی از سریعترین افتها در فرزندآوری را توانایی کرد. ادبیات فرزندآوری در علم اقتصاد حوزهای گسترده است که موضوعات مختلفی را در خود جای داده و دو حوزه کلاسیک و تازه را دربرمیگیرد. بر این مبنا، درحالیکه پیشتر در ادبیات کلاسیک کیفیت و کمیت فرزندان نوشته تصمیمگیری خانوار می بود، در ادبیات تازه جای خود را به دوگانه شغل و فرزند داده است.
احتمالا شناخته شدهترین رویکرد نسبت به سیاستگذاری در تنظیمجمعیت و فرزندآوری، سیاست تکفرزندی دولت چین در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی باشد. چینیها با مقصد افت رشد جمعیت و تحکیم رشد اقتصادی این سیاست را به اجرا درآوردند. این سیاستها با کم شدن سریع نرخ باروری چین به سطوحی کمتر از نرخ جایگزینی کنار گذاشته شد و دولت چین سیاست حمایتاز باروری را در پیش گرفت.
شبیه چین، ایران نیز در سالهای بعد از انقلاب سه دوره متفاوت از سیاست کنترل جمعیت را توانایی کرد. بر این مبنا، در ابتدای سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت رویکردی موافق با فرزندآوری اتخاذ کرد و در پی این عمل، نرخ باروری در ایران طی این سالها به عدد ۷ رسیدو با این حال در سالهای بعد از جنگ، دولت یکی از گستردهترین برنامههای تنظیم خانواده را با مقصد کنترل جمعیت به اجرا درآود و در نتیجه آن در اواسط دهه ۷۰ شمسی، نرخ باروری در سرزمین مقداری بالاتر از ۲ ایستاد. با گذر زمان و ظهور تلاطمهای شدید اقتصادی و تغییرات فرهنگی در جامعه، نرخ باروری در ایران به محدوده کمتر از ۲ رسید و مسوولان سرزمین را بر آن داشت تا این بار سیاستهای تنظیم جمعیت را برای افزایش جمعیت در پیش بگیرد.
با این حال ایران و چین در بهکارگیری این سیاستها تنها نیستند. سطح باروری در روسیه در اواخر دهه ۱۹۸۰ بالاتر از نرخ جایگزینی می بود، اما اکنون به نزدیک به ۱.۳ افت یافته است. این افت، به علت عواملی که اختصاصی ماهیت اصلاحات در نظام سیاسی روسیه بوده، تبدیل بحران جمعیتی شده است که در سطح ملی و بینالمللی شناخته شده است.
تجارب شبیه جهانی
پوتین رئیسجمهور روسیه در سال ۲۰۰۰ خاطرنشان کرد که جمعیت روسیه سالانه در حال افت است و اگر این روال ادامه یابد، موجودیت مردم روسیه به خطر میافتد. دولت پوتین برای تشویق فرزندآوری، در اغاز قرن بیستویکم، سیاست جمعیتی جدیدی را اتخاذ کرد و مجموعهای از عمل های را در پیش گرفت که فرزندآوری را تشویق میکرد. وی از دولت خواست تا کمیته مسائل اجتماعی جمعیت را برای مطالعه و تدوین سیاست جمعیتی راه اندازی دهد. با این حال، تا به امروز، این سیاستها هیچ تاثییر آشکاری نداشته است.
با این حال تهدیدی که از جانب افت نرخ باروری فهمید اقتصادهای پیشرفته میشود، جدیتر است. افت باروری در اروپا عمدتا بهعلت تغییرات فرهنگی در تعریف خانواده مطلوب بوده است.
در سال ۲۰۰۵، از بین ۴۱ کشوری که اطلاعات آنها دردسترس می بود، ۱۱ سرزمین دارای سطح باروری کل زیر ۱.۳، ۲۰ سرزمین زیر ۱.۴، ۲۸ سرزمین زیر ۱.۵ و ۳۵ سرزمین زیر ۱.۸ بودند.
پیری سریع و افت اندازه جمعیت تهدید بزرگی برای اقتصادها، بازارهای کار، سیستمهای رفاه اجتماعی و زیرساختها در جامعه اروپایی است. تداوم باروری پایین در درازمدت تبدیل افت قابل توجهی در اندازه نسبی جمعیت در سن کار خواهد شد. بدون تحول اساسی در مقدار شراکت نیروی کار یا سیاستهای مهاجرت، پیامدهای منفی بالقوه از جانب جمعیت اقتصاد اروپا را تهدید میکند.
نمونه قابل ذکر بعدی ژاپن است. این سرزمین در دهه ۱۹۵۰ اجرای سیاست باروری برای کنترل رشد جمعیت کرد. در ابتدا افت باروری ناشی از سیاست کنترل جمعیت می بود؛ اما با گسترش اقتصاد ژاپن، افت باروری از محل تحول تعداد فرزندان مطلوب ژاپنیها ادامه اشکار کرد. باروری پایین درازمدت در ژاپن علتشد تا از سال ۲۰۰۵، رشد جمعیت این سرزمین منفی شود. این افت جمعیت، اقتصاد صنعتی و سیستمهای رفاه اجتماعی آن را با مشکل روبه رو میکند.
دولت ژاپن دلواپس است که افت باروری علتکاهش سرزندگی اقتصاد ژاپن شود و حمایتاز سیستم تامین اجتماعی برای این سرزمین دشوار باشد. دولت ژاپن از دهه ۱۹۹۰ میلادی سیاستهای حمایتاز افزایش باروری را در پیش گرفت؛ اما سالها تلاش جدی از سوی دولت ژاپن علتنشد تا نرخ باروری ژاپن به شکل معناداری افزایش بیابد.
نمونه بعدی کرهجنوبی است. کره یک سیاست جمعیتی را برای کنترل رشد جمعیت در دهه ۱۹۶۰ با برنامه تنظیم خانواده اجرا کرد که یکی از موفقترین برنامهها در جهان برداشت میشد. باروری در سال ۱۹۸۳ به سطح جایگزینی رسید و تا سال ۲۰۰۵ نرخ باروری کل ۱.۰۸ می بود. کره با فهمیدن جدی بودن مشکلات باروری پایین، قوانین مربوط به باروری پایین و پیری جمعیت را در مه ۲۰۰۵ به اجرا درآورد و کمیته «سطح پایین باروری و پیری جمعیت» را با رئیسجمهور بهگفتن رئیس راه اندازی داد. بعد از این تاریخ، کره سیاستهای حمایتی بسیاری را اتخاذ کرده است؛ اما این سیاستها نتوانستهاند توفیقی درمورد این مساله بهدست بیاورند.
آقای نوبلیست و ادبیات فرزندآوری
فرزندآوری حوزهای شناختهشده در عرصه اقتصاد خانوار است و قدمت مطالعات آن در علم اقتصاد، دستکم به ۶۰ سال قبل بازمیگردد. گری بکر را میتوان یکی از با اهمیت ترین چهرههای علم اقتصاد در قرن بیستم به حساب آورد. این نوبلیست سرشناس، علاوه بر مطالعات شناختهشده خود همانند حوزه اقتصاد جرم، اقتصاددان پیشگام در حوزه فرزندآوری نیز به شمار میرفت. او استدلال کرد که فرزندان محل کسب مطلوبیت برای والدین خود می باشند و از این لحاظ میتوان آنها را جزو کالاها به حساب آورد.
مطابق این تعریف، اگر هزینههای فرزندآوری از درآمدهای آتی ناشی از داشتن آن کودک پیشی بگیرد، کودک یک کالای مصرفی بادوام است و در غیر این صورت، کالای اندوختهای به حساب میآید. بکر عوامل مختلفی را بهگفتن متغیرهای تاثیرگذار در تصمیم خانوار برای فرزندآوری در نظر گرفت. به زعم او، درآمد، هزینههای کودک، دانش تنظیم خانوار، نااطمینانی و ذائقه خانوار عوامل موثر بر تعیین نرخ باروی به حساب میآیند.
از نظر دیگر، بکر به این مسئله اشاره کرد که کیفیت و کمیت فرزندان جانشین یکدیگرند و به این ترتیب، مدلهای کیفیت-کمیت را گسترش داد. او استدلال کرد که همان گونه که افراد با افزایش درآمد خود کالای بادوام با کیفیتتری را تهیه میکنند و بر تعداد نمیافزایند، والدین نیز با افزایش استانداردهای فرزندآوری و هزینه ملزوم برای اندوختهگذاری بر روی فرزندان، از تعداد آنها کاسته و بر کیفیت آنها میافزایند.
بر این مبنا، افراد با افزایش درآمد تعداد ماشینهای خود را افزایش نمیدهند، بلکه عموما با بالابردن کیفیت آن به افزایش درآمد خود جواب میگویند. در عرصه فرزندآوری نیز خانوار با بهبود امکانات فراهمشده برای کودک و برنامههای آموزشی زیاد تر به تقاضای خود برای فرزند جواب میدهد. بکر به این ترتیب اینگونه سخنان خود را خلاصه میکند که خانوارها امکان پذیر با افزایش درآمد، تعداد فرزندان را افزایش ندهند؛ اما طبق معمول کیفیت آنها را بهبود میبخشند.
بکر سپسها نظریه خود را به طور بیننسلی گسترش داد و استدلال کرد که سرپرست خانوار با در نظر گرفتن مطلوبیت احتمالی فرزندانش، مطلوبیت ناشی از منابعی را که در اختیار دارد، حداکثر میکند. بکر این چنین استدلال کرد که با دقت به زمانبر بودن فرآیند پرورش کودکان، دستمزدهای بالاتر به معنی افزایش هزینه زمان فرزندآوری است و به این ترتیب از نرخ باروری میکاهد.
مدلهای کیفیت-کمیت با همه نقاط قوت خود، اختلاف بین پدر و مادر را نادیده میگیرد. همین نوشته تبدیل گسترش مدلهایی شد که با دقت به حالت پدر و مادر، تصمیمها درمورد فرزندآوری را مدل میکرد. بر این مبنا، هرچه نرخ شراکت زنان در بازار کار زیاد تر باشد، نرخ باروری کمتر خواهد می بود. این نوشته تبدیل ظهور ایده هزینه زمان زمان زنان در بازار کار شد.
بر این مبنا، از آنجا که بار مهم فرزندآوری بر مسئولیت زنان است، نرخ باروری در وهله اول از دستمزد زنان متاثر میشود. از دل این نوشته، مدلهایی گسترش یافت که نرخ باروری را بهگفتن تابعی از نسبت دستمزد مردان به دستمزد زنان در بازار کار تعریف میکرد.
به این ترتیب، هرچه این نسبت کوچکتر میشد، هزینه زمان فرزندآوری زنان بالا میرفت و نرخ باروی ناظر کم شدن می بود. بالعکس، هرجا نسبت دستمزد مردان به دستمزد زنان افزایش مییافت، هزینه زمان فرزندآوری زنان کم شدن میکرد و افزایش نرخ باروری به جستوجو داشت.
از نظر دیگر، وجود اتفاقاتی، چون افزایش نرخ باروری در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم جهت میشد تا مدلهای کیفیت-کمیت و مدلهای مبتنی بر رابطه معکوس نرخ باروری و نرخ شراکت زنان نتوانند توضیح مناسبی از این اتفاق اراعه دهند.
در همین جهت، تاثییر تکنولوژی بر هزینه باروری داخل ادبیات اقتصادی شد. ورود گسترده لوارم خانگی همانند یخچال و لباسشویی از هزینه و زمان نگهداری از کودکان کاست و ورود محصولاتی، چون شیرخشک به بازار، نگهداری از کودکان را تسهیل کرد.
ادبیات تازه چه میگوید؟
اگر چه ادبیات کلاسیک فرزندآوری به خوبی میتوانست روال باروری در سرزمینهای پیشرفته را توضیح دهد، اما از دهه ۱۹۹۰ این قوت توضیح دهندگی از دست رفت. برای مثال، از دهه ۱۹۹۰ به سپس، رابطه منفی بین نرخ شراکت زنان یا سطح درآمد با نرخ باروری تحول کرد و مثبت شد. از نظر دیگر، رابطه منفی بین سطح تحصیلات زنان و نرخ باروری دیگر ادامه اشکار نکرد و از زنانی که داخل کالج میشدند تا آنها که تحصیلاتشان را تا سطح دکترا پیش میبردند از نرخ باروری مثبتی برخوردار بودند.
اگر به مطالعاتی رجوع کنیم که به بازدید علل این تغییرات میپردازند، درمییابیم که چهار عامل مهم برای این تحول میتوان ذکر کرد. بر این مبنا «ظهور مدارس همگانی و قوانین کار کودکان»، «بازاریسازی خدمات مراقبت از کودک»، «هزینهمنفعت شغلی و تعویق بارداری» و در نهایت «پیشگیری از بارداری» مهمترین عوامل تحول این روالها می باشند.
در وهله اول، مدارس عمومی از هزینه اندوختهگذاری بر کودکان کاست و قوانین کار کودکان جهت شد تا خانوارها دیگر با مقصد کسب درآمد از طریق فرزندشان بچهدار نشوند. از نظر دیگر، بازاریسازی خدمات مراقبت از کودک این امکان را فراهم آورد که زنان همگام با مردان کار کنند و در عوض بتوانند بچهدار شوند. تا پیش از این به واسطه عدم امکان خریداری این خدمات از بازار کار، بچهدار شدن به معنی از دست رفتن امکان اشتغال برای زنان می بود.
به همین خاطر است که میبینیم با افزایش سطح درآمد، تعداد فرزندان خانوار در سرزمینهای گسترشیافته افزایش یافته است. از نظر دیگر، در مدلهای کلاسیک امکان ارتقا و افزایش درآمد زنان در مشاغل خود در نظر گرفته نمیشد. اما اکنون هزینه زمان تحصیلات یا سابقه کار جهت میشود تا زنان افزایش درآمد خود را به فرزندآوری مقدم بدانند و برای ترقی شغلی بارداری را به تعویق بیندازند. درنهایت دسترسی به لوازم پیشگیری از بارداری از دهه ۱۹۶۰ به سپس ممکن شد و موتور مهم انگیزش زنان را برای اندوختهگذاری شغلی و متعاقبا به تاخیر انداختن ازدواج و بارداری شکل داد.
دوگانه تازه فرزندآوری
در حالیکه سازوکارهای نظریات کلاسیک، همانند بدهبستان کمیت-کیفیت و تاثییر منفی هزینهزمان اشتغال زنان بر باروری ادبیات قدیمی حوزه فرزندآوری را شکل میدهد، اکنون سازگاری برنامههای شغلی زنان با اهداف خانوادگی آنها نقش محوری تعیین باروری در ادبیات تازه فرزندآوری دارد و با ادبیات «شغل-فرزند» سروکار داریم.
اکنون اکثر زنان زیاد تر سالهای زندگی خود را به کار همهزمان مشغولند و همزمان راه اندازی خانواده خواهند داد. در نتیجه، در جایی که نهادها، سیاستها، هنجارهایاجتماعی یا شرایط اقتصادی داشتن همزمان شغل همهزمان و خانواده را دشوار میکند، زنان بیشتری ناچار خواهد شد یا از بازار کار عقبنشینی کنند (حداقل بهطور موقت) یا برنامههای خانوادگی خود را به تعویق بیندازند یا به خانوادهای کمجمعیتتر از آنچه میپسندیدند، اکتفا کنند.
در نتیجه در این چنین کشورهایی، ناظر افت شراکت نیروی کار و نرخ باروری خواهیم می بود. در روبه رو، درصورتیکه دسترسی توام به شغل و راه اندازی خانواده تبدیل افزایش شراکت زنان و مقدار فرزندآوری میشود. به این ترتیب، ادبیات تازه فرزندآوری حول سازوکارهایی از قبیل سیاستهای حمایتاز خانواده، پدران حمایتگر، هنجارهای اجتماعی و بازار کار منعطف قرار میگیرد.
دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی