به گزارش آفتاب شرق
زندگی مشترک سارا و رضا دو سال قبل به آخر رسید و آنها اکنون برای جدایی عمل کردهاند. سارا میگوید از رفتارهای شوهرش راضی نیست و تغییراتی که در شخصیت او تشکیل شده علتاین مساله است. سارا از زندگی مشترکش میگوید.
*چند سال با همسرت زندگی کردی؟
ما ۱۱ سال است که ازدواج کردهایم.
*بچه هم دارید؟
دو پسر و یک دختر داریم.
*چطور با هم آشنا شدید؟
رضا پسر یکی از دوستان پدرم می بود. سپس از این که دیپلم گرفتم به خواستگاری من آمدند و با هم ازدواج کردیم.
*اکنون با سه فرزند چطور با همسرت به مشکل بر خوردی؟
وقتی که من با رضا ازدواج کردم اصلاً اینطوری نبوده است. او پسری سر به زیر می بود که برای خودش کاسبی داشت و زندگی معمولی و سادهای داشتیم که هر دو در آن حس خوشبختی میکردیم اما همه چیز کمکم عوض شد.
*چرا عوض شد؟
بچهها که به دنیا آمدند، کمکم همه چیز عوض شد. رضا میخواست برای آینده بچهها کاری بکند که آنها تامین باشند اما زندگی ما نابود شد.
*چرا زندگی شما نابود شد؟
رضا قبلاً لوازم یدکی ماشین میفروخت اما از هنگامی که تصمیم گرفت برای آینده بچهها کاری بکند دیگر همانند یک بازاری واقعی کار نمیکرد و کارهای خلاف هم میکرد. همین علتشد برکت از زندگی ما برود.
*چرا تلاش نکردی از راههای دیگر زندگیات را درست کنی؟
فقط مساله پول نبوده است. حرکت شوهرم عوض شد. دیگر به من و بچهها احترام نمیگذاشت. فحاشی میکرد. کتک میزد. عصبانی می بود و پرخاشگری میکرد. من دیگر نتوانستم تحمل کنم به خانه پدرم رفتم. دو سال در آنجا بودم و رضا اصلاً سمت ما نیامد و عذرخواهی هم نکرد. هر فردی هم واسطه شد، رضا او گفت تقصیر کار او نیست و من تقصیر کار هستم، چون نمیخواهم سختی زندگی را تحمل کنم.
*اکنون که میخواهی جدا شوی چه برنامهای برای زندگیات داری؟
رضا میخواهد بچه ها را ببرد و این بزرگترین نگرانی من است. به او حرف هایام اگر حضانت بچهها را به من بدهد، مهریهام را میبخشم اما قبول نکرده است. تلاش میکنم کار کنم. فعلاً هم تصمیم گرفتم در خانه پدرم باشم تا جایی برای خودم دست و پا کنم.
دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی