پریسا  از علت این طلاق می‌گوید.

*چه مدتی با همسرت زندگی کردی؟

ما ۱۳ سال قبل ازدواج کردیم.

*بچه هم دارید؟

بله، ما سه پسر داریم.

*چرا می‌خواهید از هم جدا شوید؟

شوهرم به من خیانت کرده و اکنون که فهمیده‌ام، به جای عذرخواهی من را تهدید می‌کند.

*چطور با هم آشنا شدید؟

ما فامیل دور بودیم. در یک شهر زندگی می‌کردیم. من که ۱۷ ساله بودم به خواستگاری‌ام آمدند و با هم ازدواج کردیم.

*کی به تهران آمدید؟

سپس از ازدواج آمدیم. شوهرم اینجا مغازه اجاره کرده می بود. من هم آمدم. با هم کار می‌کردیم.

*چطور شد که فهمیدی خیانت کرده است؟

از کارهایی که می‌کرد، پِی بردم. رفتارش عوض شده می بود. او سپس از مغازه با ماشین کار می‌کرد، اما چند ماهی می بود کلاً مغازه نمی‌آمد و می‌او گفت با ماشین کار می‌کند که خرجی داشته باشیم ولی باز کم‌ می‌آوردیم.

*هنگامی گفتی فهمیدی خیانت کرده، چه او گفت؟

او گفت من را دوست ندارد و زنی نیستم که مورد پسندش باشم.

*بچه‌ها چه خواهد شد؟

قرار است با من زندگی کنند.

*خودت چه می‌کنی؟

به شهرمان می‌روم. مدتی آنجا می‌مانم تا بتوانم خودم را جمع و جور کنم و مجدد سر پا شوم.

*خانواده‌ات چه نظری دارند؟

دیگر نمی‌شود کاری کرد. آنها ناموافق می باشند ولی چاره‌ای بجز طلاق نمانده است.