*چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

دلایل مختلفی دارد. هیچ زنی یک‌شبه به طلاق نمی‌رسد. من ازدواج نکرده‌ بودم که طلاق بگیرم. می‌خواستم زندگی آرام و خوبی داشته باشم   اما شوهرم هیچ علاقه‌ای به این زندگی ندارد.

*چرا این چنین برداشتی داری؟

او هیچ اهمیتی به من نمی‌دهد. اصلاً انگار من را نمی‌بیند. هر بار که اعتراض می‌کنم می‌رود یک شاخه گل می‌خرد و می‌گوید بیا این هم دقت! زیاد تر آدم را تحقیر می‌کند.

*از اول این‌طور    می بود؟

از اول زیاد گرم نمی‌گرفت اما این‌طوری هم نبوده است که مسخره کند. این اواخر مسخره هم می‌کند.

*یعنی تو را دوست نداشت یا شخصیتش این‌طور   است؟

من هیچ‌زمان نفهمیدم مرا دوست دارد. همیشه می‌او گفت دوستت دارم ولی دلم نمی‌خواهد بگویم.

*بچه هم دارید؟

بله بچه هم داریم. یک دختر داریم. ۱۵ساله است.

*فکر نمی‌کنی طلاق گرفتن برای دخترت آزاردهنده باشد؟

اکنون هم من اذیت می‌شوم.

*نظر شوهرت چیست؟

تا این مدت باور نکرده. فکر می‌کند می‌خواهم او را اذیت کنم یا تحت سختی بگذارم.

*واقعاً هدفت این نیست؟

احتمالا اگر چند سال پیش می بود این سخن درست می بود ولی واقعاً الان خسته شده‌ام، زندگی من زندگی سختی شده. انگار دارم با یک تکه یخ زندگی می‌کنم. دخترم هم در این حالت به لحاظ روانی درست بزرگ نمی‌شود.

*مشاور می‌تواند مشکل را حل کند؟

ما زیاد مشاوره رفتیم. چیزی حل نشد.