دو پایتخت به‌جای یکی؛ مدیریت چندمرکزی در دوران هخامنشیان/شیراز پایتخت دوم می شود؟_آفتاب شرق

مریم یزدانی
22 Min Read


به گزارش آفتاب شرق

علیرضا حسن‌زاده، او گفت: در شرایطی که ایده پرهزینه و پرمخاطره انتقال پایتخت مجدد نقل شده، علیرضا حسن‌زاده، مردم‌شناس و عضو پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، با رجوع به توانایی هخامنشی، از ایده دوپایتختی ایران سخن می‌گوید؛ الگویی برخاسته از پیشینه تمدنی و علتمیراثی این سرزمین که می‌کوشد، بدون حذف یا تضعیف جایگاه تاریخی تهران، امکان بازتعریف نقش پایتخت‌ها را در چارچوبی پایدار، نمادین و سازگار با زیست‌بوم ایران فراهم کند.

شما ایده دو پایتخت شدن ایران را در برابر  ایده انتقال پایتخت نقل می‌کنید، چه پشتوانه تاریخی برای ایده شما وجود دارد؟

به نظر من، دو پایتخت شدن ایران در دوره باستان و به‌خصوص در عصر هخامنشی، ریشه‌ای مدنی ـ تمدنی دارد. این کار بازتاب  پذیرفتن عقلانی تفاوت‌های فرهنگی، اقلیمی و جغرافیایی در چارچوب سرزمین واحد و یکپارچه و بزرگ ایران بوده است. این توانایی تاریخی نماد مهمی از اصل و قیمت پیوند با منظر طبیعی و زیست‌محیطی، اصل چندفرهنگی و همزیستی مسالمت‌آمیز در امپراتوری ایران باستان در عصر هخامنشی است.

عصر هخامنشی یک عصر درخشان در کل تاریخ ایران و پیشگام در مطرح مفهوم دولت و مدیریت سرزمینی آن بوده است. عصری که خلاقیت ایرانی را در سطوح فرهنگی، تمدنی و سیاسی در اوج خود مشخص می کند. بر پایه این مدل، همدان به‌گفتن پایتخت تابستانی و شوش به‌گفتن پایتخت زمستانی ایران در عصر هخامنشی انتخاب شد.

نوروز و جشن‌های بهاری و تابستانی اغاز فعالیت پایتخت تابستانی را نشان می‌دادند و مهرگان یا جشن اعتدال پاییزی نقطه اغاز فعالیت پایتخت زمستانی می بود. برخی شواهد اقلیمی و آیینی مشخص می کند که چرخه فصلی رفت‌وآمد شاه و دربار با نوروز و مهرگان هم‌خوانی داشته است، هرچند این نوشته در منبع های کلاسیک به‌صورت صریح ثبت نشده است. ‌

این چرخش فصلی در انتخاب پایتخت، نه تنها منفعت‌گیری از تنوع اقلیم ایران را ممکن می‌کرد، بلکه خود نخستین شکل تمرکززدایی سیاسی و اداری در تاریخ جهان نیز می بود؛ چرا که همدان نماینده مناطق شمال غرب و نیمه شمالی، و شوش نماینده مناطق جنوبی، یعنی شکلی از توازن اقلیمی، فرهنگی و جغرافیایی، می بود و در عین‌حال نشان‌دهنده یک کل یکپارچه می بود.

به‌نظر من این ایده برای مثال زیاد کارآمدتر از ایده دولت عصر صفوی یعنی رها کردن قزوین و انتخاب اصفهان به‌گفتن پایتخت است، چرا که با این تحول عملا شدت رشد پایتخت قبل یعنی قزوین زیاد کم شد. انگار قزوین رها شد. به این علت مدل Dual capital model / Dual-capital system یا Bi-capital Country یک جانشین برای ایده انتقال پایتخت است. مدل هخامنشی دقیقاً مطابق با مفهوم و مدل  امروزین seasonal capitals یا summer capital / winter capital منطبق است. به این علت، ایرانِ هخامنشی یکی از نخستین الگوهای تاریخی «سرزمین دو پایتختی» در جهان است.

*آیا این توانایی در کشورهای دیگر هم دیده می‌شود و توانایی موفقی بوده است؟ ‌

سریعترین موتور جستجوگر خبر پارسی – اخبار لحظه به لحظه از معتبرترین خبرگزاری های پارسی زبان در آفتاب شرق

بدیهی است که اجرای دقیق مدل عصر هخامنشی و روزآمد کردن آن در شرایط امروز به‌سادگی مقدور نیست اما به گمان من، این مدل به‌گفتن یک چارچوب تحلیلی و الهام‌قسمت، زیاد مناسب‌تر از مطرح کلی انتقال پایتخت است. این چنین مدلی در جهان معاصر نیز کاربرد دارد.

برای نمونه در آفریقای جنوبی کارکرد پایتخت‌ در سه شهر تقسیم شده‌ است: Pretoria (پایتخت اجرایی)، Cape Town (قوه مقننه)، و Bloemfontein (قوه قضائیه). در Bolivia نیز La Paz محل حکومت و ادارات اجرایی و Sucre پایتخت قانونی و قضائی است. علاوه‌بر آن، در کشورهایی همانند مالزی (Kuala Lumpur و Putrajaya)، سریلانکا (Colombo و Sri Jayawardenepura Kotte) و چند سرزمین دیگر نیز توزیع کارکردهای دولتی بین دو یا چند شهر معمول است.

یقیناً در برخی کشورها چون ترکیه رسماً «سرزمین دو پایتختی» نیست اما ترکیه یک حالت «de facto dual capital» دارد، یعنی آنکارا عملا پایتخت رسمی، سیاسی و اداری است و در عوض  استانبول،   پایتخت فرهنگی، اقتصادی، تاریخی و میراثی و گردشگری این سرزمین است.

در مطالعات شهرسازی و انسان‌شناسی شهری، ترکیه عملاً دارای دو مرکز قوت و دو قطب حکمرانی ـ فرهنگی است، اما از نظر حقوقی و قانونی دو پایتختی نیست. این نوع حالت را در ادبیات جامعه‌شناختی به نام De facto dual capital system یا Functional distribution of capital می‌شناسند.

به این علت، ما می‌توانیم از ازمایش ها این کشورها به‌اختصاصی در امر «تمرکززدایی» و «توزیع متوازن گسترش» الهام بگیریم. مهم این است که پیش از هر تصمیمی، یک «پژوهش بین‌رشته‌ای» با شراکت مردم‌شناسان، جامعه‌شناسان، اقتصاددانان، متخصصان محیط زیست، متخصصان آب و منبع های طبیعی، انرژی، شهرسازان، برنامه‌ریزان شهری و متخصصان اقلیم‌شناسی انجام شود تا شهر دوم به‌صورت یک «شهر زیست‌محیطی، خلاق و نماد گسترش پایدار» طراحی و بازتعریف شود.

در نتیجه، این نظر می‌تواند بخشی از فشارهای جمعیتی، زیست‌محیطی و زیرساختی را که اکنون بر دوش تهران است به‌اختصاصی در بین‌زمان و طویل مدت افت دهد. بدون این که ما اندوخته تاریخی، نمادین و اقتصادی و زیرساخت‌های حاضر در تهران را رها کنیم بلکه می‌توان فرصتی برای احیای مدیریتی تهران اشکار کرد. و تهران را هم به شهر گسترش پایدار تبدیل نمود

*در آن کشورها این ایده موفق بوده است؟

در آفریقای جنوبی در توزیع سه‌گانه پایتخت (اجرایی، مقننه، قضائی) بعد از اتحاد ایالت‌ها و اختلافات تاریخی، با مقصد اعتدال قوت و جلوگیری از تسلط یک منطقه خاص  و تعامل زیاد تر و گسترش وحدت ملی برقرار شد. این مدل پشتیبانی کرده تا قوت سیاسی و اداری در مناطق گوناگون توزیع شود و نارضایتی منطقه‌ای افت یابد.

در بولیوی هم تقسیم پایتخت بین La Paz و Sucre، راهی برای ترکیب تاریخ (Sucre به‌گفتن پایتخت قانونی) و حقیقت تاریخ معاصر و مدرن (La Paz به‌گفتن مرکز اجرایی) بوده است. این ترکیب نشان‌دهنده هماهنگی بین میراث و نیازهای جاری سرزمین است که فکر کنم برای ایران می‌تواند مصداق داشته باشد. یقیناً گفتم که

کشورهایی همانند مالزی (Kuala Lumpur و Putrajaya) و سریلانکا (Colombo و Sri Jayawardenepura Kotte) هم با جداسازی کارکردهای اداری و سلطنتی/پارلمانی توانسته‌اند تراکم در یک شهر را افت بدهند و کارایی اداری را افزایش دهند.  

*این ایده چه مقدار امکان پذیر برای ایران کارآمد باشد؟

در ایران یقیناً مساله ما سختی زیست‌محیطی و جمعیتی حاضر در تهران و ناترازی انرژی در آن و صد یقیناً به علت سوءمدیریت‌های قبل در مدیریت پایتخت وجود گسترش ناپایدار بوده است. در اینجا می‌توان به این دلایل به استقبال ایده دو پایتختی رفت. مطالعات در حوزه شهرسازی و برنامه‌ریزی شهری نشان خواهند داد که تمرکززدایی قوت و توزیع تصمیم‌گیری در چند قطب می‌تواند به افت هزینه‌ها، اعتدال جمعیت و توزیع متوازن‌تر فعالیت‌های اقتصادی و تنفس زیست‌محیطی پشتیبانی کند.

این چنین از منظر عدل فضایی و دسترسی برابر به خدمات، مزایای قابل توجهی دارد. اما همه اینها در رابطه کیس ایران تنها یک ایده و نظر است، پافشاری می‌کنم نیاز به پژوهش جدی بین‌رشته‌ای وجود دارد. اصولا بدون پژوهش هیچ تصمیمی مخصوصا در سطح ملی نباید گرفت. اما توانایی تاریخی و تمدنی موفق در رابطه ایده دو پایتختی در ایران وجود دارد و اصولا ایران را می‌توان بنیان‌گذار این صورت از مدیریت سرزمینی در جهان دانست یا اگر اغراق کرده باشم یکی از اولین‌ها شمرد.

*مزایا و مزیت‌های این تحول نسبت به ایده انتقال پایتخت از تهران چیست؟ ‌

این ایده دو پایتختی فوایدی دارد و که یقیناً نیاز به تحقیق وجود دارد و اما این‌ها فکر من است:

۱. تمرکززدایی سیاسی و اداری و افت نابرابری منطقه‌ای: توانایی کشورهایی همانند آفریقا جنوبی و بولیوی نشان داده است که با تقسیم کارکردهای اجرایی، مقننه و قضایی بین چند شهر، می‌توان از تمرکز بیشتر از حد قوت و اندوخته، طبق معمولً در یک مرکز واحد، جلوگیری کرد و عدل منطقه‌ای را تا حدی افزایش داد.

۲. گسترش متوازن زیرساخت و افت سختی بر کلان‌شهرها: با فعال کردن یک شهر تازه به‌گفتن پایتخت فرهنگی/اداری یا پایتخت زمستانی/پاییزی، می‌توان بار جمعیتی و زیست‌محیطی را از پایتخت جاری برداشت و زمان‌های زیرساختی، اشتغال و رشد را به استان‌ها گسترش داد. این یکی از انگیزه‌های مهم در کشورهای گوناگون برای انتخاب دو یا چند پایتخت است. از نظر دیگر فاصله از پایتخت هم این‌طور جبران می‌شود.

۳. نماد همبستگی ملی و نمایندگی تنوع جغرافیایی و فرهنگی: ایران کشوری با تنوع اقلیمی و فرهنگی گسترده و تنوع فرهنگی و زیستی در عین همبستگی و وحدت بی‌بدیل است. دو پایتخت می‌تواند نمایانگر این تنوع باشد و به همه قسمت‌ها حس نمایندگی و شراکت بدهد، همان نقشی که در آفریقای جنوبی یا بولیوی هم به‌نوعی دیده می‌شود.

یقیناً ایران نمونه عالی یک سرزمین و سرزمین کهن و باستانی با همبستگی و وحدت ریشه‌دار و بی‌مثال تاریخی و فرهنگی در جهان است اما نمادهای تمدنی شهری آن چون شیراز دارای پتانسیل زیاد قوی بازنمایی هویت ایرانی می باشند. به‌نظر من شیراز با دقت به جایگاه تمدنی خود در ایران می‌تواند همبستگی ملی را در عین تنوع فرهنگی بازنمایی کند. ‌

۴. پایداری زیست‌محیطی و برنامه‌ریزی شهری بهتر: تجارب نشان خواهند داد که اگر تمرکززدایی با «برنامه‌ریزی یکپارچه و تحلیل داده‌محور» در دو پایتخت همراه باشد، می‌توان از مشکلات تراکم، آلودگی و بی‌نظمی شهری کاست و زیرساخت‌های سبز و پایدار تشکیل کرد.  

۵. اجتناب از هزینه‌های سنگین و ریسک بزرگ انتقال کامل پایتخت: انتقال کامل پایتخت به شهری دیگر، همانند پیشنهادات تازه، هم هزینه‌بر است و هم دارای پیامدهای محیطی و اجتماعی جدی است. مدل دو پایتختی می‌تواند تعداد بسیاری از مزایای تمرکززدایی را بدون هزینه و ریسک زیاد یعنی انتقال پایتخت فراهم کند.

۶. با اجرای این مدل، به مرور تراکم جمعیت و بار زیرساختی – زیست‌محیطی در تهران افت می‌یابد. این افت تمرکز، به معنی «تمرکززدایی واقعی» است؛ یعنی شمال و جنوب یا غرب و شرق سرزمین هر دو می‌توانند موتورهای گسترش — تمدنی، اقتصادی و اجتماعی — باشند. این هم‌پتانسیلی است برای شکوفایی متوازن استان‌ها، افت نابرابری‌های منطقه‌ای، و القای حس شراکت ملی زیاد تر در همه مناطق سرزمین.

*برای انتخاب پایتخت دوم شیراز را نظر کردید، علت این انتخاب چیست؟ شیراز چه کارکردهایی دارد؟  

در بین شهرهای گوناگون ایران، به‌نظر من شیراز (استان فارس) بهترین گزینه برای پایتخت «زمستانی – پاییزی» است. دو علت عمده برای این انتخاب وجود دارد:

اولاً، فارس و شیراز سابقه تمدنی و فرهنگی زیاد غنی و شکوهمندی دارد؛ این منطقه مدام مرکز هنر، فرهنگ، ادبیات و تاریخ ایران بوده است. این ویژگی تاریخی و فرهنگی می‌تواند ضامن پیروزی «پایتخت فرهنگی ـ اجتماعی» ایران در این منطقه باشد.

دوماً، شیراز/فارس از نظر زیرساخت، به‌اختصاصی امکان اتصال به مناطق جنوبی، آب‌وهوا نسبتاً معتدل‌تر در زمستان و دسترسی به مناطق گوناگون سرزمین، نسبتاً مناسب است و به آب‌های آزاد خلیج‌فارس و بنادر آن نزدیک است.

به این علت بر پایه مدل پایتخت فصلی و کارکردی وزارتخانه‌های مرتبط با امور علمی، فرهنگی، میراث فرهنگی و گردشگری، صنایع‌دستی و نیز محیط‌ زیست و ورزش و حتی پزشکی می‌توانند در شیراز مستقر شوند. به این ترتیب، شیراز عملاً «پایتخت فرهنگی و اجتماعی» سرزمین خواهد می بود و برای مثال هرساله، با اغاز فعالیت از جشن مهرگان می‌تواند به‌طور نمادین اغاز به کار کند. در روبه رو، تهران هم چنان «پایتخت سیاسی و اقتصادی» باقی خواهد ماند و فعالیت رسمی آن را می‌توان از جشن نوروز به‌گفتن اغاز در سطح  نمادین و آیینی آن در نظر گرفت.

این نظر، بر پایه الگوی تمدنی و اقلیمی ـ تاریخی ایران است و باز اصرار می‌کنم یک نظر است و نیاز به مطالعات دقیق دارد. شیراز دارای قوت تصویری و بازنمودی بالایی در انعکاس تاریخ و تمدن ایران است.

*لازمه اجرای این چنین طرحی چیست؟

طبیعتاً ملزوم است پژوهشگران حوزه‌های مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقلیم‌شناسی، آب و منبع های طبیعی، انرژی، جمعیت‌شناسی، اقتصاد، محیط زیست، شهرسازی، مدیریت شهری و معماری و غیره، به‌صورت بین‌رشته‌ای، این نظر را بازدید کنند. بدون این تحلیل جامع، هر تصمیمی برای اجرای این چنین طرحی، زودهنگام و ناقص خواهد. این مطرح یک پیوست پژوهشی و فرهنگی مفصل می‌خواهد.

اجرای مدل دو پایتخت برای ایران از جهت تجربی و نظری دارای پشتوانه منطقی و تاریخی است. این چنین مدلی می‌تواند ضمن منفعت‌مندی از تنوع اقلیمی، فرهنگی و جغرافیایی سرزمین، تمرکز قوت و اندوخته را افت دهد، گسترش را متوازن‌تر کند و سختی بر تهران را بکاهد.

با این حال، تحقق این ایده الزام «مطالعه بین‌رشته‌ای» و برنامه‌ریزی دقیق، شامل زیرساخت زیست‌محیطی، حمل‌ونقل، مدیریت اداری، ربط بین پایتخت‌ها و … است.

اگر این مطالعات به‌دقت انجام شود، مدل دو پایتخت می‌تواند راه‌حلی واقع‌بینانه، کارا و پایدار برای چالش‌های فرهنگی، اقلیمی و زیست‌محیطی ایران باشد. من‌ منکر جایگاه نمادین تهران در بازنمایی تمدنی و فرهنگی سرزمین نیستم اما شیراز با پیشینه قوی تاریخی خود می‌تواند بازنمایی نمادین تمدنی ایران را افزون سازد. وجود دو پایتخت می‌تواند تنوع فرهنگی ایران را در سطح ملی و بین‌المللی بازنمایی کند و نقش «پایتخت فرهنگی» در بازسازی اندوخته نمادین سرزمین در  سطح جهان را به‌جستوجو داشته باشد.

در بین‌زمان و طویل مدت تراکم شدید جمعیت در تهران که نزدیک به ۹.۶–۹.۷ میلیون است، افت خواهد یافت و شهر زیست‌پذیرتر خواهد شد. وجود این جمعیت علتناترازی در تهران شده است برابر آمارهای قسمت انرژی، نزدیک به یک‌پنجم مصرف گاز داخلی سرزمین به منطقهٔ تهران، البرز تعلق دارد، عددی که نمایانگر ناترازی انرژی و بار بالای فراهم سوخت در پایتخت است. این خود به تمرکزگرایی در ایران برمی‌گردد و وجود یک پایتخت دیگر از این تمرکزگرایی به سهم خود به گمان زیاد خواهد کاست.

برآوردها مشخص می کند استان تهران به‌طور تقریبی نزدیک به ۲۰–۲۲٪ از GDP سرزمین را تشکیل می‌کند که نمایانگر تمرکز بالای فعالیت اقتصادی و اداری در پایتخت است و نیاز است تا این تمرکز اقتصادی از تهران به دیگر نقاط ایران انتقال یابد. در عین‌حال مطالعات ماهواره‌ای InSAR مشخص می کند قسمت‌هایی از تهران نرخ فرونشست زیاد بالایی دارند.

مطالعات گوناگون میانگین‌های ۳۸ میلی‌متر/سال تا مقادیر موضعی چهل پنجاه میلی‌متر در جنوب تهران بالاتر را در سال گزارش کرده‌اند، که این هشدار زیست‌محیطی یک متغیر کلیدی در او گفت و گو مطرح دو پایتختی شدن ایران است. از طرف دیگر پژوهش‌های تازه حاکی از آن است که بار اکولوژیک تهران  هم الزام سیاست‌های پایدارسازی و تمرکززدایی را قبول می‌کند.

*چالش‌های این چنین تصمیمی چه خواهد می بود؟

لزوم تحکیم خطوط ریلی سریع‌السیر بین تهران و شیراز وجود دارد و در عین‌حال ساختار دوگانه اداری و بروکراسی تکراری می‌تواند مساله باشد که باید برای آن راه‌حل‌های مناسب یافت. اما به‌نظرم توانایی تاریخی و تمدنی در قبل پیش روی ماست.

دو مدل پایتخت‌سازی در دوره هخامنشی و صفویه را با هم قیاس کنیم: هخامنشیان یک سیستم پلی‌سنترال (چندمرکزی) داشتند، پایتخت‌های عملیاتی آن‌ها از این قرار می بود:  ۱. شوش – مرکز لشکری و سیاسی پایتخت زمستانی  ۲. پاسارگاد – مرکز آیینی و نماد مشروعیت ۳. هگمتانه – مرکز تابستانی و خزانه شمال‌غرب ۴. بابل – مرکز اقتصادی–اداری و قلب بین‌النهرین.  

هیچ شهری به‌طور مطلق جانشین فرد دیگر نمی‌شد. هر شهر ماموریت و کارکرد اشکار داشت (اداری، آیینی، نظامی، اقتصادی). ساختار چند/دوپایتختی علتتعادل منطقه‌ای و جلوگیری از افول شدید یک نقطه می‌شد. شبکه شاهراه‌های هخامنشی (راه شاهی) همه این مراکز را یکپارچه می‌کرد.

هیچ شهری قربانی پایتخت‌زدایی مطلق نشد. حتی بعد از انتقال دربار از بابل به شوش، بابل هم چنان مرکز مهم اقتصاد امپراتوری باقی ماند. اما در مدل صفوی چه شد؟ انتقال پایتخت علتتمرکز شدید و تا حدی افول شهر قبلی یعنی قزوین شد. دیوانسالاری صفوی تا حد بسیاری تک‌مرکزی می بود.

به این علت، با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان کل دستگاه دیوانی، مالی، تشریفاتی، و هنری به اصفهان منتقل شد. اندوخته‌های انسانی (خطاطان، نگارگران، دبیران، تجار) همراه دربار کوچ کردند. با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، آهنگ رشد سیاسی و اداری قزوین افت یافت، هرچند این شهر در دوره‌های بعدی هم چنان نقش منطقه‌ای مهمی داشت.

قزوین، که به‌اعتبار وجود دربار در آن  رونق یافته می بود، در یک دوره ۲۰–۳۰ ساله موقعیت سیاسی و اقتصادی خود را از دست داد. این تحول پایتخت یقیناً علتشکوفایی اصفهان شد اما شوک سیاسی برای قزوین می بود، شوک اقتصادی (افت اندوخته‌گذاری)، شوک جمعیتی (مهاجرت نخبگان). این همان اتفاقی است که در انتقال پایتخت‌های تک‌مرکزی در تاریخ تکرار می‌شود.

یعنی در صورت تحول پایتخت از تهران بجای دیگر همین اتفاقات برای تهران خواهد افتاد و ما ناظر افول تهران خواهیم می بود. بعد الگوی دو پایتختی هخامنشی بهتر از الگوی تحول پایتخت صفوی است. ‌مدل هخامنشی «بهتر» می بود، چرا؟ چون شهرها دارای کارکرد بودند و یک شهر «همه‌چیز» امپراتوری هخامنشی نبوده است. این علتثبات سیاسی و اقتصادی شهرها می‌شد.

در صفویه اما پایتخت، مرکز همه امور می بود و افت نسبی گسترش در شهر قبلی را به‌جستوجو داشت. دو پایتختی هخامنشی افت صدمه‌پذیری را علتمی‌شد. چندپایتختی علتشد اگر یک شهر سقوط کند (همانند بابل یا شوش)، کل امپراتوری فلج نشود. اما صفویان، اگر اصفهان سقوط می‌کرد (که سقوط هم کرد، در دعوا محمود و اشرف افغان و غلجایی‌ها)، سرزمین یک‌باره فرو پاشید تا نادرشاهی آمد و ایران را از دست غلجایی‌ها نجات داد.

مدل هخامنشی پایداری طویل مدت را به‌جستوجو داشت. مدل هخامنشی بیشتر از ۲۲۰ سال دوام آورد. مدل صفوی در اصفهان فقط ۱۱۰ سال دوام آورد و به‌علت تمرکز زیاد به‌راحتی فرو ریخت. جلوگیری از افول شهرهای قدیمی در هخامنشیان رقم خورد. شوش بعد از افت نقش سیاسی هم چنان مرکز فرهنگی و اقتصادی می بود. بابل در همه دوران هخامنشی رونق داشت. اما در صفویان قزوین دچار افت اهمیت شد. اصفهان به‌صورت تک‌قطبی گسترش یافت و قزوین  تا حدی از یاد رفت.

به این علت دو پایتختی در ایران سابقه تاریخی و تمدنی دارد، یقیناً آشوری‌ها، بابلی‌ها و مصری‌ها نیز اقامتگاه‌های فصلی داشتند (نه لزوماً دو پایتخت رسمی). اما می‌توان ایران هخامنشی را یکی از نخستین و پیشگام‌ترین مثالهای نظام دو پایتختی در جهان دانست.

دسته بندی مطالب
اخبار سلامتی

اخبار اجتماعی

اخبار ورزشی

فرهنگ وهنر

اخبار تکنولوژی

کسب وکار

Share This Article